افلاطون میگوید: "نغمه و وزن موسیقی تأثیر فوق العادهای در روح انسان دارد و اگر درست به کار رود میتواند زیبایی را در رویاهای روح جایگزین کند". موسیقی تأثیری شگرف بر روح آدمی دارد و میتواند لطیفترین احساسات انسانی را برانگیزد.
ابونصر فارابی، فیلسوف موسیقیدان شهیر ایرانی و صاحب "الموسیقی الکبیر" نیز میان فطرت انسان و موسیقی پیوند قائل است و پیدایش موسیقی را معلول سرشت آدمی میشناسد.
جایگاه موسیقی در فرهنگ معنوی و مذهبی نیز بسیار با اهمیت است. ادیان و مذاهب مختلف، تجلیگاه نمونههای متعالی از موسیقی هستند. آئینها و مراسم گوناگون موجود در هر کیش و مذهب هر یک به نوعی با گونهای از موسیقی همراهند.
اساساً موسیقی انسانهای نخستین به هر شکل و صورتی که بوده جنبه روحانی داشته و در قالب ستایش و نیایش خدایان و مناسک دینی بوده است.
اساساً موسیقی انسانهای نخستین به هر شکل و صورتی که بوده جنبه روحانی داشته و در قالب ستایش و نیایش خدایان و مناسک دینی بوده است.
در فرهنگ اسلام هم میتوان از موسیقی عاشورایی و تعزیه، موسیقی عبادی (اذان، تلاوت قرآن، روضه، نیایش و...) و موسیقی عرفانی به عنوان جلوههایی از این حضور نام برد.
بودائیان کتابهای مذهبی خود را با نوعی موسیقی میخوانند و آداب مذهبی آنان همراه با رقص و آواز است. عقیده چینیان نیز بر این بوده که میتوان با خدایان با زبان موسیقی سخن گفت.
موسیقی، شعر و مولانا
موسیقی پیوندی دیرینه با شعر دارد و در فرهنگ اسلامی نیز چنین است. ابونصر فارابیمعتقد بوده که اگر اقاویل شعر با موسیقی همراه شوند عنصر تخییل در آنها افزونتر خواهد شد و بر میزان فعل و انفعالات ِ نفس در برابر اثر میافزاید.
به گفته دکتر حسین نصراز فلاسفه معاصر اسلامی نیز به ارتباط تنگاتنگ موسیقی و شعر اشاره دارد و میگوید:" به طور کلی در تمدن اسلامی موسیقی بسیار با شعر آمیخته بوده است. شعر شکل مطلوب هنر در جهان اسلام است و این توجه به شعر مستقیماً ناشی از ساختار شاعرانه وحی قرآن است.
هیچ ملت مسلمانی را نمییابید که سنت شعری بسیار غنی نداشته باشد. برخی از بزرگترین شاعران در جهان اسلام، نوازندگان و موسیقیدانان بزرگی نیز بوده اند، بنابراین شعری آفریدهاند که بسیار موسیقایی است.
نمونه بارز چنین شعرایی، مولانا جلال الدین محمد بلخی است. مهارت مولانا در علم موسیقی، سبب شد که وی بتواند در 55 بحر از بحور مختلف، شع بسراید.
وی هم در موسیقی علمی تبحر داشت و هم در موسیقی عملی. او به خوب وزن شناسی را میدانست و در جای جای دیوان غزلیات کبیر میتوان نشانههایی از آگاهی گسترده او از موسیقی را یافت.
غزل:
میزن سه تا که یکتا گشتم مکن دوتایی یا پرده رهاوی یا پرده رهایی
بیش از 20 اصطلاح موسیقی را از قبیل نام سازها و پردهها و مقامها آورده است. او همچنین در موسیقی عملی هم دستی داشت و نوازنده چیره دست "رباب" نیز بود. مهارت وی در نواختن رباب تا حدی بود که حتی در ساختمان این ساز تغییراتی نیز پدید آورد.
بیش از 20 اصطلاح موسیقی را از قبیل نام سازها و پردهها و مقامها آورده است. او همچنین در موسیقی عملی هم دستی داشت و نوازنده چیره دست "رباب" نیز بود. مهارت وی در نواختن رباب تا حدی بود که حتی در ساختمان این ساز تغییراتی نیز پدید آورد.
به باور شفیعی کدکنی؛" از عصر شاعرْ – خنیاگران ایران باستان، تا امروز، آثار بازمانده هیچ شاعری به اندازه جلال الدین مولوی با نظام موسیقیایی هستی و حیات انسان، هماهنگی و ارتباط نداشته است."
اشعار مولانا به روشنی بیانگر مهارت موسیقیایی وی بوده و اشعار غنایی مولانا با موسیقی درآمیخته است. شاید بتوان گفت که هیچ شاعری تا به این حد موسیقی را در شعر خود وارد نکرده است.
عنصر موسیقیایی در غزلیات مولانا آنچنان برجسته است که حتی خواندن ساده اشعار وی بی ساز و آواز در مخاطب شور میانگیزد و وجد و شور میآفریند. البته به شرط آنکه شدّ و مدّ و تقطیعات اشعارش به درستی رعایت شود:
ای هوسهای دلم بیا بیا بیا بیا ای مراد و حاصلم بیا بیا بیا بیا
جایگاه موسیقی نزد مولانا
آهنگ حدی که شتربان میخواند و نغمه نی که قوال کاروان مینواخت، او را با لحنها و گوشههای ناشناخته دنیای موسیقی آشنا میکرد.
اما مولانا تا پیش از دیدار شمس، چندان به موسیقی نمیپرداخت. او فقیه بود و فقها را میانه ای با موسیقی نبود و نیست. تا اینکه شمس بر وی طلوع کرد و مولانایی دیگر پدید آمد. شمس، مولانای نو را به سماع خواند؛ کاری که او پیش از آن هرگز انجام نداده بود.
نزد مولانا (مولانای پس از دیدار با شمس!) موسیقی از جایگاه و اعتبار ویژهای برخوردار بود. وی مانند بسیاری از حکمای اسلامی، موسیقی را طنین گردش افلاک میدانست.
در واقع مولانا با نظریه «فیثاغورث» در باب موسیقی موافق بود و عقیده داشت که اصول موسیقی از نغمات کواکب و افلاک اخذ شده است. همانطور که ضمن داستان ابراهیم ادهم (دفتر چهارم مثنوی) میگوید:
پس حکیمان گــفتـه اند این لحـنها از دوار چــرخ بــگــرفــتـیــم مــا
چنین معروف است که فیثاغورث با ذکاوت قلبی و روشن بینی خود نغمههای افلاک را میشنید و سپس اصول موسیقی را بر اساس آن استخراج کرد. در واقع او موسیقی را که پیش از آن نیز وجود داشت با ریاضیات درآمیخت و قواعد و اصول دقیقی برای آن تنظیم کرد.
خود فیثاغورث میگوید: "من صدای اصطکاک افلاک را شنیدم و از آن علم موسیقی را نوشتم".
همچنین مولانا بر این عقیده بود که تاثیر نغمات و اصوات موزون بر روان آدمی از آن روست که نغمات آسمانی و ملکوتی جهان پیشین را در ما میانگیزد. چرا که به اعتقاد مولانا روح آدمی پیش از آن که به جهان فرودین هبوط کند، در عالم لطیف الهی سیر میکرده و نغمات آسمانی را میشنیده است. بنابراین موسیقی زمینی، تذکار و یادآور موسیقی آسمانی است:
در بهشت، آن لحنها بشنودهایم گرچه برما ریخت آب و گل شکل یادمــان آمــد از آنــها چــیزکی همچنین او در جایی دیگر نیز تصریح میکند: عارف در صدای رباب، آواز باز و بسته شدن دروازه بهشت را میشنود.
اما علی رغم این که موسیقی این جهانی را یادآور موسیقی آن جهانی میدانست.
موسیقی؛ زبان عشق مولانا عقیده داشت که هیچ زبانی توان تعریف عشق را ندارد، مگر نوا و موسیقی. مولانا از ناله نی، حدیث راه پرخطر عشق را میشنود و از بانگ رباب، ناله جانسوز عاشق سوخته ای را که از دوست و محبوب دور افتاده است:
هیچ میدانی چه میگوید رباب؟ زاشک چشم و از جگرهای کباب؟
و اما سماع؛ ره آورد شمس برای مولانا و توصیه اکیدش به وی. این سماع که فوق العاده نزد مولانا ارزشمند بود چیست و ارمغانش چیست؟
مولانا ابیات بسیاری در مثنوی و دیوان غزلیات خود در مورد سماع دارد و حتی چند غزل هم با ردیف سماع سروده است:
سماع از بهر جان بی قرار است سبک برجه چه جای انتظار است سماع آرام جام زندگانیست در مثنوی شریف نیز ضمن داستان هجرت ابراهیم ادهم از ملک خراسان میگوید: پس عذای عاشقان آمد سماع که در او باشد خـیـال اجـتمـاع قوتی گــیــرد خـیـالاتِ ضــمـیـر
بل که صورت گردد از بانگ و صفیر
از این رو مولانا سماع را غذای روح عاشقان میداند و محرک خیال وصل و جمعیت خاطر. منظور از خیال اجتماع(اجتماع خیال) و یا جمعیت خاطر این است که سالک، خاطر خود را از ما سوی الله منقطع کند و تنها در یاد حضرت حق متمرکز شود (نقطه مقابلِ پریشانی خاطر و خیال). جمعیت خاطر سبب میشود که قوای جسمی و روحی انسانِ سالک ذخیره شود. چرا که پریشان خاطری و افکار مشوش، همچون رخنه ای است که ذخایر جسمانی و روانی آدمیاز آن طریق به هدر میرود.
رقص که در طی سماع، صورتی از وجد و هیجان صوفیانه را نشان میدهد، در نظر مولانا، نوعی رهیدگی از جسم و خرسندی در هوای عشق حضرت دوست محسوب میشود: و بنابراین معتقد است که سماع و رقص خالصانه، انسان را از بار شهوات مزاحم و انانیت میرهاند.
رقص که در طی سماع، صورتی از وجد و هیجان صوفیانه را نشان میدهد، در نظر مولانا، نوعی رهیدگی از جسم و خرسندی در هوای عشق حضرت دوست محسوب میشود: و بنابراین معتقد است که سماع و رقص خالصانه، انسان را از بار شهوات مزاحم و انانیت میرهاند.
و همچنین از آن رو که عشق را در همه هستی جاری و ساری میداند هستی را یک سره در رقص و سماعی شکوهمند میداند.
چه بسا که خود وی در کوچه و بازار هم با اصحاب به رقص در میآمد؛ چنان که روزی در بازار زرکوبان، این حالت بی خودانه به وی دست داد و از صدای چکشهای پیاپی زرکوبان، به سماع درآمد و به روایت افلاکی (صاحب مناقب العارفین)، «...همچنان از وقت نماز ظهر تا هنگام نماز عصر، حضرت مولانا در سماع بود» و این غزل را همانجا آغاز کرد.
رقص مولانا، به تعبیر دکتر زرین کوب، یک دعای مجسم و یک نماز بیخودانه بود؛ریاضت نفس و مراقبت قلبی. در نظر مولانا، انسان با التزام به سماع، از اتصال به خودی و تعلقات آن میرهد بنابراین سماع در نظر وی هم پایه عبادت اهمیت داشت.
معروف است که روزی یاران مولانا پیرامون مطالب کتاب «فتوحات مکیه» محی الدین ابن عربی گرمِ مباحثه بودند که زکی قوال (از مغنیان مجلس سماع مولانا) ترانه گویان درآمد. مولانا در دم گفت: «حالیا فتوحات زکی به از فتوحات مکی است». و به سماع برخاست. و بدین گونه، پرداختن به تغنی را بر مباحث ملال انگیز کلام یو نظری ارجح میشمرد.
امام محمد غزالی نیز سماع را به سه قسم تقسیم کرده و دو قسم آن را که موجب غفلت و پیدایش صفات ناپسند است مردود شمرده و تنها یک قسم آن را جایز میداند.
امام محمد غزالی نیز سماع را به سه قسم تقسیم کرده و دو قسم آن را که موجب غفلت و پیدایش صفات ناپسند است مردود شمرده و تنها یک قسم آن را جایز میداند.
کسانی مانند امام غزالی که سماع صوفیه را به شرطها، جایز میشمردند، به خطرها و آفتهایی که در آن بود اشاره میکردند . مخصوصاً حضور زنان و پسران را که ممکن بود مایه تشویش وقت شیوخ شود منع میکردند.
خود مولانا نیز در همراهی خود با این عقیده، ضمن ابیات زیر، مساله «اهلیت سماع» را بیان میکند:
بر سماع راست هر کس چیر نیست لقمه هر مرغکی انجیر نیست
در پایان به این نکته اشاره میشود که حرکات مربوط به رقص در سماع را متضمن رمز احوال و اسرار روحانی تلقی میکردهاند، به این صورت که؛
((چرخ زدن)) را اشارت به شهود حق در جمیع جهات
((جهیدن)) را اشارت به غلبه شوق به عالم علوی
پاکوفتن)) را اشارت به پامال کردن نفس اماره
و «دست افشاندن» را اشارت به دستیابی به وصال محبوب میدیدند.
در پایان به این نکته اشاره میشود که حرکات مربوط به رقص در سماع را متضمن رمز احوال و اسرار روحانی تلقی میکردهاند، به این صورت که؛
((چرخ زدن)) را اشارت به شهود حق در جمیع جهات
((جهیدن)) را اشارت به غلبه شوق به عالم علوی
پاکوفتن)) را اشارت به پامال کردن نفس اماره
و «دست افشاندن» را اشارت به دستیابی به وصال محبوب میدیدند.
منابع و مآخذ
دیوان غزلیات شمس ،شرح جامع مثنوی(جلدهای 1- 3 - 4) استاد کریم زمانی، بحر در کوزه، دکتر عبدالحسین زرین کوب، پله پله تا ملاقات خدا، دکتر عبدالحسین زرین کوب،موسیقی شعر، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
جستجو در تصوف، دکتر عبدالحسین زرین کوب، ارزش میراث صوفیه، دکتر عبدالحسین زرین کوب، از نی نامه، دکتر قمر آریان،مقاله «بی قراریهای یک روح ترانه خوان»، کریم زمانی، و مقاله «نگاهی کوتاه بر تاریخچه موسیقی» نوشته بهنام راهوار
دیوان غزلیات شمس ،شرح جامع مثنوی(جلدهای 1- 3 - 4) استاد کریم زمانی، بحر در کوزه، دکتر عبدالحسین زرین کوب، پله پله تا ملاقات خدا، دکتر عبدالحسین زرین کوب،موسیقی شعر، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
جستجو در تصوف، دکتر عبدالحسین زرین کوب، ارزش میراث صوفیه، دکتر عبدالحسین زرین کوب، از نی نامه، دکتر قمر آریان،مقاله «بی قراریهای یک روح ترانه خوان»، کریم زمانی، و مقاله «نگاهی کوتاه بر تاریخچه موسیقی» نوشته بهنام راهوار
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: chtn.ir/ سید احمد سید علیزاده و زهره ثقفی
مطلبی جالبی بود
موفق باشی