رصد فکر

افکار و تازه های فکر در حوزه علوم انسانی اسلامی

رصد فکر

افکار و تازه های فکر در حوزه علوم انسانی اسلامی

رصد فکر

این وب سایت برای اهداف زیر تاسیس شده:
1. جمع آوری گزیده افکار و نظرات کسانی که در زمینه علوم انسانی اسلامی و تولید علم حرفی برای گفتن دارن. 2. بررسی افکار و نظرات اشخاص و جریاناتی که در روند کشور تاثیر دارند. 3. تحلیل ها و نقدهایی که در حیطه این افکار و آثار وجود داره. 4. آوردن یک سری نکات که در حیطه شناخت منطق فکری متفکران و علوم اسلامی کمک میکنن.

آخرین مطالب (به ترتیب)
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب (به ترتیب)
آخرین نظرات
  • ۲۸ تیر ۰۰، ۰۷:۴۸ - ابی
    عالی
  • ۳۱ ارديبهشت ۹۸، ۱۵:۰۹ - علی رحمانی پور
    سپاس
  • ۲۳ فروردين ۹۸، ۰۴:۲۴ - سجاد
    منابع؟
  • ۱۰ مهر ۹۷، ۱۶:۵۸ - خانم معلم
    لایک
  • ۳۰ دی ۹۵، ۱۶:۵۰ - ..جهان ..
    افسوس
  • ۲۱ دی ۹۵، ۱۱:۵۱ - ..جهان ..
    احسنت
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
وبلاگ-کد جستجوی گوگل

نظریه پردازی مقدمه تولید علم است و مانند نقشه ای، راه متفکران، استادان و دانشجویان را در تولید علم هموارتر کرده و با جهت دهی و انسجام بخشی به فکرها بناهای رفیع تر و وسیعتری را میسازد. نظریه پردازی مانند شمشیر دودم است یعنی اگر مبتنی بر واقعیتها نباشد و هستی شناسی و انسان شناسی اش تک بعدی باشد لاجرم به ابعاد دیگر انسان خسارت زده و او را به گمراهی کشانده و در نهایت این آتش دامن جامعه را گرفته و باعث بدبختی او در دنیا یا آخرت یا هر دو میشود. اما اگر مبتنی بر واقعیت ها باشد یعنی هم درک درستی از هستی داشته باشد و هم درک درستی از انسان، نه تنها همه ابعاد انسان را هماهنگ به کمال میرساند بلکه این هماهنگی بالاترین خوشبختی ها را هم در دنیا و هم در آخرت برای او به ارمغان میآورد.

دسته سوم نظریه پردازان انسانی اسلامی

 شاید برای بسیاری تعجب آور باشد اما جریان سومی که در نظریه پردازی در زمینه نظام اجتماعی و تمدن سازی اسلامی بصورت جدی حرفی برای گفتن دارد جریان عرفان اسلامی است که در چند بخش به معرفی این جریان فکری میپردازیم:

1/عشق چیزی جز کشش درونی نیست، حال هر چقدر که این کشش بیشتر باشد عینا عشق بیشتر است. هر کششی در درون موجود حکایتگر عشقی است که ناخواسته او را به حرکت وا میدارد.

حال با یک بیان فلسفی کلام خود را ادامه میدهیم: بدون شک عالم ماده با یک کشش درونی، در یک سیر دائم به سوی سعادت و تجرد محض است.  آیه "انا لله و اناالیه راجعون" بیان گر این مطلب است که ما همه از خداییم و به سوی او لاجرم باز خواهیم گشت بلکه غایت همه موجودات به خداوند ختم میشود. پس چه بخواهیم چه نخواهیم برای همه ما سیری وجود دارد که باز چه بخواهیم و چه نخواهیم در آن سیر قدم بر میداریم و با هر قدم تغییری در درون خود بوجود آورده، و بعد از چند گاهی با ترک این عالم وارد عالمی دیگر و هستی ای عمیق تر و بزرگتر میشویم. چیزی که هست از آنجا که انسان داراری اختیار است در مسیر برگشت میتواند منحرف شود یا حرکتش کند شود. عرفان اسلامی عملا بدنبال از بین بردن این دو برآمده است؛ از سویی با چنگ زدن به فقه و شرع هم خود را در مسیر صراط مستقیم قرار داده است و هم با تمرکز بر روی عامل حرکت و عامل احساس در انسان یعنی قلب و  احساس، به تزکیه نفس و ریاضت پرداخته که هم مانع واژگون شدن قلب شده و هم آن را از گرد و غبار هوی و هوس زدوده و هم نه تنها از شعله حرارت قلب نکاسته بلکه آن را شعله ورتر در مسیر فطری خود قرار داده و در این مسیر به گنجینه های بسیار رسیده است.

2/  با این سیر و نگاه با یک جریان فکری خاص روبرو هستیم که با دست یافتن به مجموعه ای دقیق و بدیع از مباحث و نکات انسان شناسی و خداشناسی، حرکت عالم را به سوی خدا میبیند و سعادت انسان را در پاک نگه داشتن دل و تزکیه و رسیدن به قله انسانیت و عبودیت دانسته، با کمک یافته هایش برنامه زندگی خود را، رسیدن به اصل خود و باطن تمام هستی یعنی خداوند قرار داده است و البته مایه های آن را در صدر اسلام در بیانات نبی اکرم صلی الله علیه و آله و مخصوصا امیرالمومنین علیه السلام میتوان دید.

3/ البته این هدف، از عارف انسانی متحجر و متعصب و سرسخت در تعامل با دیگران نساخته بلکه تزکیه قلب و روحش تحت تعلیم استادی به مقصد رسیده، در کنار تعالیم شرع، در کنار سایر فضیلت ها احساسات والای انسانیت را در او شعله ورتر کرده و اجمالا با درک شهودی واقعیت، حس رحمة للعالمین را در او به جوشش انداخته، لاجرم با درک اطراف و محیطش و فهم نقایص و مشکلات مردم و جامعه به راه افتاده و سعی در تحقق کارها و برنامه هایی افتاده که هم سعادت دنیای مردم را در پی داشته باشد و آنها را از یوغ طاغوت های زمان و افسارهای نامرئی دشمنان انسانیت برهاند و هم احساسات لطیف فطری انسان ها را بیدار کرده و با هستی ای عمیق تر آشنا کند و از این راه آنها را به سوی واقعیت هستی و حقیقت خود و در نهایت باطن همه هستی یعنی خداوند به حرکت درآورد.

 

4/ رابطه عرفان باشرع:

البته عرفان هم مانند تمام اندیشه ها و مکتب های دیگر انشعاب هایی پیدا کرده اما عرفان اصیل، بنابرآنچه عقل انسان حکم میکند و نیز روایات تایید میکند مجموعه تعلیماتی است در طول شرع نه در عرض آن؛ از این رو خود را وابسته به شرع میداند و شرع را همچون پوسته ای میداند که مغز را از آسیب دیدن محافظت میکند از این رو نظام اجتماعی مستحکمی را میسازد تا نهال انسانیت از آسیب ها در امان باشد و در این امنیت، با تمرکز بر روی عوامل رشد و سعادت او، رشد آن را بیشتر و بهتر میکند.

 

5/ عرفان مدون:

عرفان 2 محصول علمی متقن به نام عرفان نظری و عرفان عملی ارائه داده است؛ عرفان نظری و عرفان عملی.

"علم عرفان نظری بخشی از میراث بی بدیل عارفان برجسته دوره اسلامی به شمار می رود. عرفان نظری در حقیقت، حکمت و هستی شناسی ارائه شده از سوی عارفان است. عارفان محقق به برکت شهودهای نهایی توانسته اند هستی شناسی ویژه ای را در باطنی ترین ساخت های هستی و سپس بسط آن در دیگر ساحت ها ارائه دهند.

این تلاش ها به صورت دستگاه سازوار هستی شناختی که بعدها نام عرفان نظری گرفت، با ابن عربی سامان یافت و توسط شاگردان و پیروانش گسترش یافت و تنظیم گردید. این هستی شناسی ویژه، چنان از عمق و ظرافت برخوردار بود که رقیبی توانمند برای فلسفه و کلام موجود در آن روزگار گردید تا آنکه صدرالمتألهین شیرازی، فیلسوف متأله و صاحب حکمت متعالیه، در تحقیقات گسترده خود، حق را به جانب عارفان بالله داد. وی توانست آموزه های اساسی عرفان نظری را با فلسفه و استدلال تثبیت نماید و این توفیق را تکمیل فلسفه دانست." (حجت الاسلام سید یدالله یزدان پناه – مبانی و اصول عرفان نظری – ص ۱۹)

از سوی دیگر عرفان عملی برای تحقق رهاورد عرفان نظری است چنان که خود زمینه ساز تبیین مسائل آن نیز هست. عرفان عملی اصلا در قلمرو اندیشه حصولی نیست، بلکه در منطقه انگیزه عملی است که آغاز آن تجلیه ساحت بدن به امتثال دستورهای شریعت و آنگاه تخلیه صحنه دل از اخلاق نکوهیده و سپس تحلیه جان به زیور کمال و جمال مطلوب و بخش چهارم آن فنا یعنی عدم شهور چیزی از ما سوی الله است مگر به نحو استهلاک ظهور آن در "نورالسموات و الارض" (آیت الله جوادی آملی ، سروش هدایت ج2 ص 91) .

 

6/ عارف و تمدن سازی:

1/ عارف تنها انسانی سرشار از معلومات نغز یا نکات بدیع یا دارنده شهودات عمیق نیست بلکه قبل از همه اینها انسانی است که نهال وجودخود را با عشق به حقیقت هستی تربیت کرده و با واقعیت در آمیخته و در نهایت، روح صیقل یافته اش سرشار از احساسات والای توحیدی و فضیلت های انسانی شده است؛ از این رو چطور این گونه نباشد که حداقل دسته ای از عرفای بزرگ را ببینیم که حقیقت جامعه ساز فقه جعفری را درک کرده اند و قله های سعادت انسان را در زندگی توحیدی دیده و به اقتضای طبیعت نوع دوستی بلکه به اقتضای فقه جعفری و عمق نگاه انسان شناسی متعالی خود تصمیمی بر سوق جامعه به سمت جامعه ای اسلامی با گرایش به معنویتی برتر که آنهم البته طبق تعلیمات ائمه بوده است نداشته باشند.

2/ امام خمینی ره مجسمه ای از این چنین عرفایی است؛ مجتهد و فقیهی که میداند اقتضای این احکام و نظام فقهی تنها تشکیل حکومت اسلامی است و چون خود سالک و تربیت شده این راه توحیدی بوده است و سرسپرده این راه بوده است این مسیر را ادامه داده و مراتب کمال را طی نموده و با آن توکل و نگاه خاص خود در 60 سالگی انقلاب اسلامی را تحقق بخشید و بعد نظام اسلامی را تشکیل داده و بعد وفات ایشان خلف صالح ایشان این راه را با قوت ادامه داده تا بلکه دولت و سپس حکومت اسلامی هم محقق شود.

میتوان گفت امام خمینی ره جامعه اسلامی را با فقه ساخت و  میخواست با عرفان عمیق تر کند؛ میخواست یک ساختار را طبق فقه شیعه بسازد و در لایه های توحیدی آن، ریشه های آن را پرورش دهد. پس در اینجا یک چیز وجود دارد که همان دستورات اسلامی است که میتوان با عمیق تر شدن در لایه های آن و توجه کردن به عمق توحیدی آن  تاثیرات عمیقتری بر افراد بگذارد. جملات عرفانی امام خمینی ره مخصوصا جمله معروفشان "ما همه هیچیم، هر چه هست اوست" هنوز در ذهن ها ماندگار است.

3/ نوع نگاه فقهی عرفانی امام ره امری نبود که بر کسی پوشیده باشد کما اینکه مقام معظم رهبری نیز بعد از ایشان همین نگاه را دنبال میکردند اما یک مشکل وجود داشت و آن این بود که بعضی از یاران امام نگاه خاصی نسبت به اداره کشور و تعامل با کشورهای قدرتمند ومستکبر داشتند و اعتقاد داشتند که در مقابل "کدخدای دهکده جهانی"  نمیتوان تا ابد مبارزه کرد؛ از این رو یک جریان، با تفکر این چنینی در بدنه و بعدها در راس اداره کشور شکل گرفت که متناسب با این تفکر نیروهای خود را جذب میکرد.

در بخش سوم این مقاله بیشتر به این جریان خواهیم پرداخت اما اجمالا این جریان بعد از مدتی متوجه این نکته شد که با نگاه امام و فرهنگی که امام ساخته بود نمیتواند به اهداف خود برسد لذا نه تنها بحث تولید علم اسلامی و اصلا اسلامی سازی امور به کنار گذاشته شد بلکه مجموعه کارهای وسیعی نیز صورت گرفت تا نگاهی دیگر و فرهنگی دیگر را در کشور حاکم کند؛ فرهنگ و تفکراتی که با آنها بتواند به اهداف خود برسد.

 

7/ عرفان، جامعه، حکومت:

عرفان اسلامی در بستر تکامل خود ابعاد مختلفی یافته و در جنبه‌های گوناگونی رشد و شکوفایی داشته است که می‌توان این ابعاد را در شش بُعد خلاصه کرد:

بُعد عملی (عرفان عملی)

بُعد معرفتی و علمی (عرفان نظری)

بُعد ادبی (عرفان ادبی)

بُعد تربیتی (عرفان تربیتی)

بُعد اجتماعی (عرفان اجتماعی)

بُعد دینی (ارتباط دوسویة عرفان و دین)-استاد امینی نژاد، مبانی عرفانی اسلامی-

اما ما در این بخش تنها به بعد اجتماعی عرفان میپردازیم:

"معمولاً گمان می‌شود عرفان و تصوف، کاری با جامعه و مسائل اجتماعی و سیاسی ندارد. به همین جهت تا نام عرفان و عارف و همانند آنها برده می‌شود، انزوا و عزلت و گوشه‌گیری در ذهن‌ها خطور می‌کند. درحالی‌که با کمی دقت و با نگاهی عمیق‌تر معلوم می‌شود مسئله کاملاً به‌گونه‌ای دیگر است. نگاهی به تاریخ گذشته و حال سرزمین‌های اسلامی، حاکی از آن‌ است که عرفان و تصوف نقش بسیار جدی و گسترده‌ای در شکل‌گیری مثبت یا منفی هویت جوامع داشته و دارد.

چند نهضت بزرگ در کشور ما ایران توسط عارفان و صوفیان صورت پذیرفته است؛ نهضت صفویه که منجر به استقرار مذهب تشیع در ایران شد از ابتدا توسط انقلابیون عارف‌پیشه، شکل گرفت. نهضت سربداران در خراسان نیز این‌گونه بوده است.

بیندیشید و پاسخ دهید: آیا انقلاب اسلامی ایران را می‌توان تحت تأثیر جنبه‌های عرفانی حضرت امام خمینیŠ تحلیل و بررسی کرد؟

در گذشته‌ها شاخه ی تربیتی عرفان اسلامی که در قالب سلسله‌ها و فرقه‌ها تبلور داشت، از چنان تأثیرات اجتماعی برخوردار بود که استاد شهید مطهریŠ واژة تصوف را با کارکرد اجتماعی آن گره زده و می‌گوید:

 «اهل عرفان هرگاه با عنوان فرهنگی یاد شوند، با عنوان «عرفا» و هرگاه با عنوان اجتماعی‌شان یاد شوند، غالباً با عنوان «متصوفه» یاد می‌شوند»."(مبانی عرفان استاد امینی نژاد)

شهید مطهری درباره این بعد عرفان میگوید:

"عرفا با سایر طبقات فرهنگى اسلامى از قبیل مفسرین، محدثین، فقها، متکلمین، فلاسفه، ادبا، شعرا ... یک تفاوت مهم دارند و آن اینکه علاوه بر اینکه یک طبقه فرهنگى هستند وعلمى به نام عرفان به وجود آوردند و دانشمندان بزرگى در میان آنها ظهور کردند و کتب مهمى تألیف کردند، یک فرقه اجتماعى در جهان اسلام به وجود آوردند با مختصاتى مخصوص به خود، برخلاف سایر طبقات فرهنگى از قبیل فقها و حکما و غیرهم که صرفاً طبقه فرهنگى هستند و یک فرقه مجزا از دیگران به شمار نمى‏روند. اهل عرفان هرگاه با عنوان فرهنگى یاد شوند با عنوان «عرفا» و هرگاه با عنوان اجتماعى‏شان یاد شوند غالباً با عنوان «متصوفه» یاد مى‏شوند."(شهید مطهری ره، خدمات متقابل ایران و اسلام)

 

8/ سخن پایانی

عرفان اسلامی یک نگاه عمیق تر به انسان و هستی است که در دامن اسلام و تعلیمات ائمه رشد کرده و با تلاش های طاقت فرسای عرفا به درخت تنومند و پرباری تبدیل شده است. عرفان اسلامی بدنبال جامعه ای توحیدی است جامعه ای که از بندهای نامرئی طاغوت های انسی و جنی پیراسته و خود را نه آنکه با فضیلت ها آراسته باشد بلکه تجلی فضیلت ها کند. عرفان اسلامی بنیانها و پایه های جامعه را با فقه میسازد اما جامعه را در قوانین فقهی و حقوقی نگه نمیدارد بلکه ریشه های جامعه را در لایه های توحیدی دین اسلام رشد داده و با تعلیمات خود آن را به سمت فضیلتهای والای الهی به حرکت در میآورد.

 

ادامه دارد...

 

نظرات  (۱۵)

اجرکم عندلله
وبلاگ تحسین برنگیزی دارید. از مطالبتون استفاده کردم.
امیدوارم در رسیدن به هدفتون موفق و موید باشید.
به من هم سر بزنید.همسنگر خوبی خواهیم شد
ان شاءالله
پاسخ:
سلام
تشکر بسیار
ان شاء الله.
۰۱ مرداد ۹۳ ، ۱۴:۵۷ پرستوی مهاجر
سلام
خوبید؟
ب ما سر بزنید

ممنون از این که به وبلاگ ما سر زدی
وبلاگ زیبایی داری
۰۴ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۱۰ نرگس روزبهانی

ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ، ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﺗﮑﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﺑﻨﻮﯾﺴﯽ "ﺗـﻌﻄﯿــﻞ ﺍﺳﺖ" ﻭ
ﺑﭽﺴﺒﺎﻧﯽ ﭘﺸﺖ ﺷﯿﺸﻪ ﯼ ﺍﻓـﮑﺎﺭﺕ، ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﺑﺪﻫﻲ، ﺩﺭﺍﺯ ﺑﮑﺸﯽ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﺳﺮﺕ
ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﻮﯼ ﻭ ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﺳــﻮﺕ ﺑﺰﻧﯽ، ﺩﺭ ﺩﻟـﺖ ﺑﺨﻨــﺪﯼ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻓـﮑﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﭘﺸﺖ ﺷﯿﺸﻪ
ﯼ ﺫﻫﻨﺖ ﺻﻒ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ، ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﮕﻮﻳﻲ : ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻣﻨﺘـﻈـﺮ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ
به روزم خوشحال میشم ازتشریف فرمایتون همراه باارسال نظر

سلام

ممنون که بهم سر زدی

عید فطر هم پیشاپیش مبارک

من شما رو با نام وبلاگتون لینک کردم اگه دوست داشتید منو هم با نام وبلاگم لینک کنید

پاسخ:
سلام
تشکر از لطفتون 
عید فطر بر شما هم مبارک
شما هم لینک شدید.
۱۳ مرداد ۹۳ ، ۱۷:۵۱ سید مجتبی امین
سلام
همت ستودنی ای دارید.
واضح است که زحمت زیادی می کشید برای وبلاگتان.
وبلاگ شما را از یکی از کامنت هایی که گذاشته بودید در وبلاگ کشکول یک طلبه پیدا کردم.
از آشنایی تون خوشبختم
از وبلاگ بنده هم دیدن بفرمایید 
از امروز شما در پیوند های من هستید

۱۷ مرداد ۹۳ ، ۰۷:۳۵ پریشان گویا
سلام
سعی ات مشکور
یا علی
فعلا یه نگاه کلی انداختم و خیلی پسندیدم
حتما سر میزنم
فعلا
۱۹ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۵۴ پریشان گویا
سلام
با نقدی بر هجمه همه جانبه بر تفکیک جنسیتی و اعتدال گرایی به روز هستم
مارا به زور به جهنم نبرید
سلام
خداقوت
موفق باشید
۲۶ مرداد ۹۳ ، ۰۸:۲۴ آرمان بدیعی
سلام: سپاس از حضورتان در «اوج پرواز» . از آشنایی با شما و وبلاگتان خرسندم. در صورت تمایل به تبادل لینک اطلاع بدید.
پاسخ:
سلام 
با تشکر از حسن نظر شما
وبلاگ خوب شما در پیوندهای روزانه لینک شد و حذف نخواهد شد..
سلام اقا محسن
درباره عبارت شهید مطهری ره که فرقه سازی عرفان را یک حسن برشمرده اند، لطفا توضیح دهید 
1- فرقه سازی چه حسنی دارد؟
اصل اولیه در جامعه اتحاد است نه پراکندگی و فرقه سازی
2- امت واحده اسلام در طول تاریخ و تا امروز، از فقها تبعیت  می کنند آیا شهید مطهری ره، فقها را صاحب نفوذ اجتماعی و جریان ساز نمی دانند؟
پاسخ:

سلام آقا مهدی 

با تشکر از سوالات خوب شما

پاسخ به سوال اول-

شهید مطهری در این عبارت تنها به بررسی عرفان پرداخته و در عبارتی که ما آوردیم این را به عنوان حسن ذکر نکرده یعنی اصلا در اینجا قضاوتی وجود نداره بلکه تنها یک گزارش تاریخی است ما هم عبارت شهید مطهری رو به عنوان شاهد آوردیم که بگیم از حیث تاریخی هم عرفان با جامعه بیگانه نیست و اصلا واژه عرفان اشاره به جنبه اجتماعی عرفان داره البته شهید مطهری در ادامه عبارتشون این رو میگن:

" ..عرفا و متصوفه هرچند یک انشعاب مذهبى در اسلام تلقى نمى‏شوند و خود نیز مدعى چنین انشعابى نیستند و در همه فرق و مذاهب اسلامى حضور دارند، درعین حال یک گروه وابسته و به هم پیوسته اجتماعى هستند؛ یک سلسله افکار و اندیشه‏ها و حتى آداب مخصوص در معاشرتها و لباس پوشیدن‏ها و احیاناً آرایش سر و صورت و سکونت در خانقاهها و غیره، به آنها به عنوان یک فرقه مخصوص مذهبى و اجتماعى رنگ مخصوص داده و مى‏دهد. و البته همواره (خصوصاً در میان شیعه) عرفایى بوده و هستند که هیچ امتیاز ظاهرى با دیگران ندارند و در عین حال عمیقاً اهل سیر و سلوک عرفانى مى‏باشند و در حقیقت عرفاى حقیقى این طبقه‏اند، نه گروههایى که صدها آداب از خود اختراع کرده و بدعتها ایجاد کرده‏اند."

در این عبارت شهید مطهری تمایز ظاهر بعضی عرفا رو از حیث ظاهری با مردم رو مذموم میدانند و عارفان حقیقی نمیدانند. ماتنها خواستیم بگوییم که وقتی میگوییم عرفان با جامعه کار دارد شاهدی بیاوریم که اصلا نام عارف جنبه اجتماعی بودن دارد.

 

نکته ی دیگری هم که گفته اید که فرقه سازی چه حسنی دارد در اصل بالعرض و ناخواسته همراه عبارت شهید مطهری وارد مقاله شد و میتوان گفت که فرقه سازی جنبه منفی دارد..

پاسخ به سوال دوم-

بحث امت واحده اسلام هم دقیقا درست است کما اینکه عارف و فقیه بزرگی همچون امام خمینی از همه پر رنگ تر بحث امت واحده را نه تنها در تئوری بلکه در وادی عمل آورد.

در اینجا بحث شهید مطهری بررسی عرفان است و موضوع بحثش فقه و فقها نیستند انتظار صحبت کردن از فقه و فقها در اینجا سالبه به انتفاء موضوع میباشد.

و البته شهید مطهری بحث عرفان حقیقی و غیر حقیقی را مطرح میکند و فرقه سازی و بعضی امور دیگر را از شاخصه های عرفان حقیقی نمیداند و مذموم میداند و نیز عرفان حقیقی را مورد تایید قرار میدهد و قائل است که این افراد در تمام قشرهای جامعه ظهور و بروز داشته اند و اصلا اختصاص به طبقه و فرقه خاصی ندارند.

 

و اینکه کسی در جریان ساز بودن فقه و فقها هم تردید ندارد بلکه پتانسیل های فقه هم اکنون با تمام اشکالاتی که وارد میکنند هنوز در بالاترین حد نسبت به سایر نظام های فکری اسلامی است.

 

 

فقط یک نکته ای که من در این مقاله در پی آن بودم این بود که یک عرفانی را معرفی کنم که برآیند نگاه امام خمینی بود به عنوان یک شاخه خاص که قبل از اینکه عارف باشند فقیه هستند و عرفان را در راستای فقه و احکام شرع معرفی میکنند لذا این مقاله تبلیغ نحله ها و فرقه های عرفان نیست بلکه بدون شک با عباراتی که اوردم مخالف بسیاری از نحله ها و سبک های عرفانی بود و بلکه معرفی عرفان فقهایی است که جامعه را با فقه می سازند و روح مردم را در لایه های توحیدی دین تربیت میکنند و شاهدم هم خود روایات اهل بیت هست که هم تعلیمات اجتماعی مبتنی بر فقه دارند و هم احیانا با بعضی یاران خود نگاه تربیتی خاص عرفانی دارند. بدون بسیاری از ادعیه عرفانی ما را نمیتوان برای تفسیرشان به سراغ متون فقهی رفت بلکه باید به سراغ عرفایی همچون امام خمینی ره و علامه طباطبایی ره رفت.

این مسئله بر کسی پوشیده نیست که احادیث پزشکی را یک پزشک بهتر میفهمد بحث معاملات را کسی که بازار دیده باشد مثل شیخ انصاری بهتری میفهمد و فنی تر بحث میکند و هکذا کسانی که به عرفان اشتغال داشته اند و قلب خود را صفا و جلا داده اند بدون شک روایات و تربیت عرفانی را بهتر از هر کس دیگری میدانند؛ از کنار این مسئله بدون شک به سادگی نمیتوان گذشت.. 

میتوان گفت امام خمینی ره جامعه اسلامی را با فقه ساخت
و همان طور که فرموده اید: با آن توکل و نگاه خاص خود 
****
بعد از گذشت 35 سال از انقلاب، هنوز  ولایت مطلقه فقیه برای بسیاری از فقهای ما حل نشده است. اگر امروز هم غلبه سیاست نبود و فقهای ما می خواستند آزادانه و صرفا با رویکرد فقهی خود نظر دهند، متاسفانه ولایت مطلقه و حکومت فقیه را  قبول نمی کردند. 
در حقیقت نظریه ولایت مطلقه فقیه برخواسته از فقاهت و دید صائب  امام خمینی ره است نه رویه فقهی مشهور و موجود.
از چنین روش و رویه فقهی نمی توان انتظار تمدن سازی داشت.
پاسخ:

این حرف درست نیست. شما در این کلام به چند نکته توجه نکرده اید:

اول اینکه از سویی نظریه ولایت فقیه نظریه ی بدیعی است که به دلائل متفاوتی از جمله ناامید بودن از بدست گرفتن اداره کشور و یا توان اداره کشور و یا روایاتی که در باب حکومت های آخرالزمان وارد شده بود  و از سوی دیگر اگر تاریخ دویست ساله اخیر ایران را بخوانید می بینید که یکی از دلائل اصلی ای که علما به شکل واضحی دست از کارهای سیاسی کشیدند و شاگردان خود به خود را بگونه تربیت شدند که به سوی امور سیاسی نروند شکست سیاسی و سرشکستی ای بود که با نیرنگ های دیگران در زمان مشروطه و بعد از آن خوردند و نهضت شان با اعدام بعضی از بزرگانشان شکست سختی خورد لذا طبیعی بود که معمولا کسی به سمت این گونه تفکرات نمیرفت و رغبتی به بحث های حکومتی نداشت.

ثانیا برای کسی که کمی فقه خوانده باشد و ذهن جوال و خلاق داشته باشد به سهولت در می یابد که فقه ما لایه های تمدن سازی دارد کسی که مقداری مکاسب شیخ انصاری را خوانده باشد یا با رویکرد فقه جواهری آشنا باشد اصلا این مطلب به ذهنش خطور نمیکند که فقه ما یا رویه فقهی ما توان تمدن سازی را ندارد. فقه ما پر است از نکات تمدن سازی پر است از نکاتی که نشان میدهد اسلام روش خاصی در زندگی و تعامل با دیگران و دیگر کشورها دارد. این مسئله به وضوع و قواعدی ومسائلی که در فقه ما مطرح شده است نمایان است کما اینکه امام خمینی فقه جواهری را فقه از مهد تا لحد معرفی میکند این خود نشان دهنده قدرت این فقه ماست که فقیهان بزرگی برا ما آن را ساخته اند.

الان ما چه از نظر علمی و چه از نظر توان افراد توان حرکت به سمت تمدن سازی داریم موانع ما الان این است که مثلا قوه مجریه ما اعتقادی به تمدن اسلامی و حرکت به سمت تمدن اسلامی ندارد و سالهاست که ما چشم به غرب دوخته ایم و یا اینکه سیستم مدیریت حوزه فرسوده و بسیار عقب تر از تحولات جهان و نیازهای ایران اسلامی است و الا همین نظرات امام و رهبری به تنهایی برای یک خیزش عظیم به سمت تمدن اسلامی کافی است و اگر یک عزم ملی پیدا شود و قوه مجریه و مقننه و قضائیه عزم خود را جزم کنند غالب مشکلات به راحتی حل خواهد شد فکر کنم این مسئله به قدری روشن است که لزومی به توضیح بیشتر نیست..

سوما بسیاری از فقهای ما شاگران امام خمینی ره و علامه طباطبایی بودند که اکثرا مبلغ نظریه ولایت فقهیه بودند آیت الله فاضل، شهید مطهری، مقام معظم رهبری، علامه طهرانی، آیت الله سبحانی، آیت الله منتظری و بسیاری دیگر از کسانی که هستند همه از مراجع و مجتهدین مبرز هستند و در زمینه ولایت ومطلقه فقیه اتفاق نظر دارند.(بماند علمای بزرگ دیگری که گم نامند)

چهارما نیازی نیست که حتما صددرصد همه علمای ما یک چیز را بگویند اصلا در هیچ علمی اینگونه نیست که همه دانشمندان آن روی یک چیز فکر کرده باشند و همه، دغدغه یک چیز را داشته باشند و در نهایت، همه در یک زمینه فعالیت کنند و همه به یک نتیجه برسند!! ایده آل گرایی خوب است به شرط اینکه همراه واقع گرایی باشد.

 

عارف و تمدن سازی:
عرفان و تمدن سازی:
 تفاوت بسیار است بین این که یک شخص عارف، تمدن ساز باشد با این که عرفان به عنوان یک روش فکری تمدن سازی کند. یعنی جامعه ای بسازد که برخواسته از گذاره های عرفان نظری باشد و طبق آن ها نظام های سیاسی،اقتصادی، تربیتی و ... را برای جامعه تولید کند.
سوال ؟
آیا عرفان نظری می تواند منتهی به نظامات اجتماعی شود؟
اگر بشود تفاوت آن ها با نظام هایی که فقه اسلامی می سازد چیست؟
پاسخ:
پاسخ به سوال اول و دوم-
چند نکته در اینجا وجود دارد:
اول- هر انسانی هر هدفی که دنبال میکند طبق روحیات و ملکات و شاکله و اعتقادات خود سعی میکند اهداف خود را تحقق ببخشد ؛ کل یعمل علی شاکلته، از کوزه همان برون تراود که در اوست
دوم- امام خمینی ره به تصریح خود معتقد به عرفان بوده است و طبق همین گزاره های عرفانی و تزکیه نفس و نیز آموزه های اسلامی که در عرفان جایگاه خود را دارند این انقلاب را انجام داد و نظام ولایت فقیه را مطرح کرد
(دقت داشته باشید که عرفان یک نظام و نگاه خاص به هستی و زندگی ست که در آن با حفظ جایگاه اجتماع ساز فقه بدنبال لایه های عمیق تر زندگی انسان است که در روایات اهل بیت هم کاملا مشهود است لذا نگاه عرفان نگاهی فراتر است لذا چارچوب های فقهی را در نظام سازی دارد اما در نگاهش عمیق تر نگاه میکند یعنی مثلا تکیه ای که به خدا دارد باعث میشود که مثلا بسیار فراتر و عمیق تر به توکل و بسیاری از گزاره های دیگری که درسیستم تصمیم سازی تاثیر دارند نگاه داشته باشند این مسئله در مدیریت امام خمینی ره بسیار واضح است)
 لذا با توجه به این دو مقدمه نمیتوان بین نظام سازی عرفان امام خمینی ره و امام خمینی ره که به تمامه به عرفان اعتقاد دارد تفکیک قائل شد.

پاسخ به سوال سوم-
البته این سوال هم در متن مقاله جواب داده شده و همین طور در پاسخ قبلی. در عرفانی که از امام خمینی ره به ما رسیده عرفان به معنای نادیده گرفتن نظامات اجتماعی فقه نیست بلکه در عمیق تر شدن لایه توحیدی احکام اسلام و نظامات اسلامی کمک میکند.
فقه ما پر است از نکات تمدن سازی پر است از نکاتی که نشان میدهد اسلام روش خاصی در زندگی و تعامل با دیگران و دیگر کشورها دارد.
در این بحثی نیست که اسلام روش خاصی برای زندگی دارد و این در فقه هم نمود دارد. زمانی می توانید بگویید فقه ما تمدن ساز است که به سمت تمدن سازی برود.
فقه امروز ما به دلیل همان انزوای تاریخی که فرمودید همه مسائل را با نگاه فرد گرایی می بیند. اما برای ورود به حکومت و رسیدن به توان اداره جامعه اسلامی، نیاز به نگاهی دوباره به فقه داریم تا اسلام را به عنوان دینی که داعی حکومت دارد و نظام های اجتماعی ارائه می دهد ببینیم نه فقهی  که فقط برای یک فرد مکلف- جدای از جامعه- رساله می نویسد.
پاسخ:
اگر منظور شما خود فقه است باید بگویم:
بدون شک فقه ما باید از نگاه فرد گرایی بیرون بیاید و بدون شک باید نگاهی دوباره به فقه داشته باشیم اما فقه فرد گرا به تعبیر مقام معظم رهبری با فقه اجتماعی اگر چه در اصطلاح متباین به نظر میرسند اما در واقعیت خارجی تنها از هم فاصله دارند به این معنا که فقه فردی ما بیگانه از امور اجتماعی نیست شاهد آنهم بحث وسیع و مفصل معاملات در فقه است که ناظر بر روابط اجتماعی ماست و پر است از نکات تمدن سازی
اما یک نکته مهم د راینجا وجود دارد بنده عمدا از واژه "نکات تمدن سازی"(به جای نظام تمدن ساز) استفاده کردم و منظورم این بود همین فقه فردی ما پتانسیل تبدیل شدن به یک فقه اجتماعی را دارد کما اینکه امام خمینی در کتاب ولایت فقیه خودشان روی همین نکته تکیه میکنند و یکی از ادله نظریه ولایت فقیه ایشان از دل همین فقه فردی ای که شما میگویید بیرون آمده است. پس با همین نکات استفاده میشود که فقه ما پتانسیل قوی یک فقه جدیدتر و "متکامل تر" دارد لذا فقه مرسوم ما بیگانه با فقه اجتماعی نیست. فرق است بین فقهی که اصلا پتانسیل فقه اجتماعی شدن را ندارد و بین فقهی که دارد بصورت قوی هم دارد.
ثانیا ما الان شاهد جوانه های فقه اجتماعی از سوی بسیاری نخبگان حوزوی هستیم مثل درس های خارج آقای اراکی یا آقای میرباقری و .. یا افراد دیگری که در مقالات و بحثهای خود این ها را بیان میکند ..  یا بحث ها و مبانی خود امام خمینی(مثل همین نظریه خطابات قانونیه امام خمینی درعلم اصول که به نظر آیت الله سبحانی انقلابی در دیدگاه ها و نظرات ایجادمیکند ) که توسط شاگردان ایشان مطرح است و ..

اما اگر منظور شما بیشتر از اینکه فقه باشد برخورد بسیاری از فقها با این فقه است باید بگویم:
 در مورد اکثریت حرف شما را قبول دارم.. یعنی اگر چه در فقه ما قواعد و احکامی است که سمت و سوی حکومتی دارد اما بسیاری به آن دقت نمیکنند. مثلا وسعت قاعده نفی سبیل که در فقه مطرح میشود بسیار وسیع و در حد روابط بین الملل است و هم شامل جنگ نرم و بسیاری از حیطه های فرهنگی و سیاسی که لازمه شان مقابله با کفار و نظام فرهنگی فکری آنهاست هم میشود اما عموما این نگاه ها دنبال نمیشود لذا فقه پتانسیل آن را دارد اما بسیاری از فقها این جریانات را دنبال نمیکنند.(البته یک نکته دیگر هم هست که بعدا به این جواب اضافه میکنم)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی