فمینیسم در یک تقسیم بندی اولیه از دو بعد نظری و عملی قابل تفکیک است، فمینیسم در بعد نظری به صورت یک نظریه و یا در قالب یک ایدئولوژی و یا تبیین دینی و مانند آن مطرح می شود و در بعد عملی به صورت یک جریان اجتماعی در می آید و این دو بعد به رغم تفاوتهایی که دارند، در تعامل با یکدیگر قرار دارند. جریان اجتماعی فمینیسم ریشه در عوامل تاریخی، اقتصادی ساختاری و از جمله معرفتی ای دارد که در حوزه فرهنگ اجتماعی حضور به هم رسانده است، و بعد نظری فمینیسم نیز علاوه بر تأثیرپذیری از زمینه های اجتماعی از منطق و ساختار معرفتی و بنیادهای فلسفی مربوط به خود بهره می برد.

فمینیسم به لحاظ تاریخی دوره های چندی را پشت سر گذارده است، در هر یک از این دوره ها از ویژگی های نظری و عملی خاصی برخوردار بوده است و به نظر می رسد یکی از تأثیرگذارترین عوامل خصوصاً نسبت به بعد نظری آن مبانی معرفت شناختی و فلسفی می باشد. به این معنا که حضور برخی از جریانهای فلسفی و معرفت شناختی فرصت نوینی را برای تحرک نظری فمینیسم پدید آورده و این تحرک به نوبه خود در فرآیند اجتماعی فمینیسم تأثیر می گذارد. نمونه بارز این تأثیر را در پیدایش موج سوم فمینیسم می توان دید. فمینیسم در موج سوم خود در قالب یک نظریه پست مدرن به صورت یک نگرش فلسفی درآمده است و دامنه مدعیات خود را گسترش داده است. و این امر بیش از همه ریشه در تحولات معرفت شناختی دارد. تا هنگامی که نگرش پوزیتو سیتی به علم بر عرصه فرهنگ مدرن حاکم بود، فمینیسم نمی توانست دامنه خود را به قلمرو علم وارد کند، در نگاه پوزیتوسیتی حلقه معرفتی علم، حلقه ای است، که در ساختار درونی خود مستقل از دیگر حوزه های معرفتی به شمار می آید، عالم به هنگام ورود به این حلقه، همه تعلقات فرهنگی خود را باید کنار گذارد، در این دیدگاه عرصه علم نظیر فضای آزمایشگاه است، که پوشش مناسب با خود را می طلبد، پژوهشگر به هنگام ورود به این محیط باید لباسهای ویژه خود و از جمله لباس جنسیت را در آورده و لباس ویژه آزمایشگاه را که مخصوص عالمان است بپوشاند.

گفت و گوهایی که از دهه سوم قرن بیستم به بعد پیرامون «حلقه وین» شکل گرفت به تدریج، دیدگاه مزبور را درباره معرفت علمی مورد تردید قرار داد. فلسفه علم در نهایت معرفت علمی را مبتنی بر مجموعه معارفی یافت که در دیگر عرصه های فرهنگی تولید و یا توزیع می شد واین دیدگاه، برای فمینیستها این فرصت را پدید آورد تا از سهم عنصر جنسیت در معرفت علمی سخن گفته و بدین ترتیب پای را از مباحث جنبی سازمانها ی علمی فراتر گذارد، و به ساختار درونی علم وارد شوند.

بدون شک فمینیسم رادیکال و پست مدرن پدیده ای است که بدون استفاده از مبنای معرفت شناختی فوق نمی توانست شکل گیرد.

ما در این مقاله دنبال آن هستیم، تا بنیادهای معرفتی و فلسفی جنسیت را در حوزه اندیشه اسلامی جستجو کنیم و تفسیری را که جنس و جنسیت بر مبنای آن می توان بگیرد تبیین نماییم .

قبل از ورود به بحث به دو نکته تذکر داده می شود: