نویسنده: حسین نیا
ما -و البته هر مجموعه ای که بصورت بنیادی در رابطه با علوم انسانی فعال هستند- در صورتی میتونیم در علوم انسانی موفق بشیم و در واقع قدم های راسخ و قاطعی برداریم که در یک سیستم وسیع به چند دسته علوم بپردازیم:
اول درسهایی هستند که حکم مواد اولیه رو دارن یعنی قرآن و روایات، فقه، اصول و فلسفه و علومی که مقدمه فهم اینها هستند.-و البته عرفان هم هست که فعلا ذکر نکردم اما در نگاه نهایی باید عرفان رو هم جزء همین علوم اصلی دونست البته منظورم صرف عرفان عملی و نظری نیست بلکه عرفان در وادی عمل و عرفان در وادی نظر هست که مجموعه تراث با عظمت و با ارزشی است-
دوم علومی که حد واسط بین علوم اول و علوم مورد نیاز جامعه هستند مثل فلسفه های مضاف هستند مثل فلسفه فقه،فلسفه اصول، فلسفه فلسفه ، فلسفه روانشناسی، فلسفه جامعه،..
و البته بروز کردن علوم و همچنین آگاهی به زمان و مکان و در مرحله بعدتر آشنایی با جبهه های علمی و فرهنگی دنیا و یا نقاط ضعف و قوت اونها هم میتونه در این قسم قرار بگیره.
مسئله اسلام شناس بودن نیز بیشتر در این دسته معنا پیدا میکنه.
این دسته دوم بسیار مهم است بزرگانی همچون شهید صدر، شهید مطهری، علامه طباطبایی، امام خمینی و در نهایت مقام معظم رهبری نقطه قوت فکریشون در این قسمت بسیار به چشم میخوره.. این دسته از علوم ،در حکم منطقِ فکری هم میتونن مطرح بشن چون مسیر رو برای فکر کردن برای ما بسیار کوتاه تر، دقیقتر، و سریعتر میکنن. یه جورایی این علوم منطق صوری تفکر در علوم خاص خودشون هستن.
دسته سوم خود علوم مورد نیاز جامعه هستند که باید در اونها هم مطالعه داشته باشیم هم باید از تراث گذشته آگاهی داشته باشیم و هم باید از حرفهای روز دنیا و متفکران معاصر اطلاع داشته باشیم..