(لطفا فقط کسانی که فلسفه خوانده اند این مطلب را بخوانند!!!)
(رصدفکر: در فلسفه اسلامی از بعد از ملاصدرا یک بحث بنیادی وجود داره و اون هم این هست که بنا بر اصالت وجود آیا در خارج ماهیت داریم یا خیر؟ در اینجا اساتید چند دسته میشن.. نکته ای که وجود داره دسته ای میگن درست است که ماهیت من حیث هی در خارج وجود ندارد اما ماهیت مخلوطه در خارج وجود دارد.. حال این مطلب را به چند گونه تقریر میکنند..
در اینجا احیانا نظر علامه طباطبایی ره هم مطرح میشه و بعضی میگن که ایشون عباراتشون متشتت هست زیرا در بعضی جاها گفته اند ماهیت "حد وجودی" است در بعضی جاهای دیگه گفته اند که ماهیت طور وجودی است بعضی جاهای دیگه گفته اند که ماهیت حثیت عدمی است و ..
ما در اینجا عبارتی رو از علامه آوردیم که تقریبا تمام این حرفها رو به گونه ای جمع کرده و نشون میده که وقتی ما میگوییم ماهیت ماهیت حد وجودی است معناش این نیست که ماهیت در خارج و لو به عرض وجود، وجود داره.. بلکه معنای حد وجودی رو تبیین میکنند و میگنن اصلا اگر ما بحث تشکیک رو درست تصور کنیم اصلا جایی برای تصور ماهیت در خارج باقی نمی مونه و اصلا ظرف ماهیت عقل هست نه خارج و .. و به شبهاتی در این باب پاسخ داده اند..)
(گزیده: ماهیت اعتباری است و در خارج ثبوتی ندارد و عقل ادراکش میکند پس ناچار ثبوت وی عند العقل است/ معنای حد وجود همان حیثیت عدمیه است/ تحقق ماهیات تحقق سرابی و ظهوری است/ ماهیت حد وجود نیست بلکه اعتبار حد وجود است)
منبع: کتاب "توحید علمی و عینی" از نرم افزار مجموعه آثار علامه طباطبایی ره
أساس جواب بر قول به تشکیک وجود، و أصالت وى استوار مىباشد، و اینکه اصیل در خارج یک حقیقت مشکّکه ذات مراتب مختلفه مىباشد، که به واسطه قوّت و ضعف، و أوّلیّت و ثانویّت، و تقدّم و تأخّر، اختلاف دارند؛ اختلافى که بر گردد بما به الاتّفاق؛ چه مفروض این است که: غیر از این حقیقت، حقیقتِ دیگرى نداریم؛ و هر چه جز او فرض شود، یا عین اوست یا غیر او؛ و غیر باطل است بالفرض، پس عین او خواهد بود.
و چون اختلاف به نحو تقدّم و تأخّر و شدّت و ضعف فرض شده؛ لهذا مرتبه عالیه باید مشتمل شود به مرتبه دانیه و زیاده؛ لکن زیادة غیرُ خارجة من الذات. زیرا مرتبه دانیه، فاقِد کمالى است که با مرتبه عالیه است على النَّحو المذکور. پس مرتبه دانیه انتزاع مىشود از او معناى وجود، و حقیقت مشترکه؛ و أیضاً عدم مرتبه عالیه از حدّ ذاتش. و این است مراد از اینکه مرتبه دانیه، وجودى است مخلوط با عدم. و إلّا عدم که نقیض وجود است، راهى به حریم نقیض خود ندارد.
و این است مراد از حدّ وجودى من حیث إنّه وجودىّ. چه حدّ وجودى خارج از حقیقت وجود نمىشود؛ و إلّا فرضِ مرتبه تشکیکى، فرض خلف خواهد بود؛ چنانچه واضح است.
و از اینجا معلوم مىشود که: حدّ وجودى، حیثیّت عدمیّه است در وجود؛ به
توحید علمی و عینى، ص: 166
معنى اینکه: عقل، وجود مرتبه دانیه را کما اینکه مصداق وجود مىیابد، همچنین مصداق عدم مىبیند؛ اگرچه به حسب خارج، جز وجود مصداقى نیست.
و از اینجا معلوم مىشود که: مرتبه عالیه، نسبت به دانیه، حدّ ندارد؛ و اگرچه نسبت به ما فوق داشته باشد.
و از اینجا معلوم مىشود که: مرتبه عالیه، همان حقیقت مشترکه ما بین عالیه و دانیه مىباشد؛ و حدّى که برایش بالنَّظر إلى حفظ المرتبه ملحوظ مىشود؛ همانا این است که: او مرتبه دانیه نیست؛ یعنى فقدان کمال و عدم مخلوط مذکور را ندارد. و چون سلبِ سلبْ اثبات است، معنى این کلمه این است که: مرتبه عالیه، وجودِ صرف و محض است بالنَّظر إلى السَّافلة. پس حدّ او اگر باشد، نبودن حدّ خواهد بود.
و از اینجا معلوم مىشود که: أعلى المراتب که مرتبه عالیه است على الإطلاق، واجد این کمال است على الإطلاق؛ و حدّى ندارد به جز اینکه حدّى ندارد؛ یعنى وجود صرف، و حقیقت بحت و مَحض است که همان أحدیّت ذات است.
و امّا حدّ ماهوى، چون ماهیّت اعتبارى است، و در خارج ثبوت ندارد، و عقل إدراکش مىکند، پس ناچار ثبوتِ وى عند العقل است. ولى اگر چنانچه فى نفسها به ایجاد و صنع عقل بود، نسبتش به وجودات خارجیّه على السَّویَّه بوده، و به همه صادق بود بالضَّرورة؛ و یا به همه کاذب بوده بالضَّرورة؛ و چنین نیست بلکه به بعضى صادق و به بعضى کاذب است دائماً، من غیر تخلّف و اختلاف. و معذلک موجب تمیز ذوى الماهیّات است بالذات؛ و سبب ذاتى انسلاب بعضى از بعضى. پس بالضَّرورة از خارج، و از حدود وجودیّه گرفته شده؛ و على خَطَأ من العقل، تطبیق به غیر موردش گشته. پس چنانچه معلوم شد: ظرف ماهیّات ظرف عقل است، نه خارج؛ و با جعل و ایجاد عقل من غیر ارتباط به خارج محقّق نشدهاند؛ بلکه چنانچه در محلّ خود مبرهن و مبیّن است؛ چون علم پیوسته به وجود مجرّد تعلّق مىگیرد؛ نه به مادّى محفوف به قوّه و استعداد؛ از این جهت ما، عند
توحید علمی و عینى، ص: 167
العلم بالامور المادیّة، موجود مجرّدى را که مرتبه کامله مطلوب مادّى است، نائل مىشویم؛ و نحکم بأنّ ما وجدناه هو المطلوب المادىّ، لمکان تقویم المعلوم المجرّد لوجود المطلوب المادىّ لِعِلَّیَّته، و تفوّق مرتبته. و چون آثار وجودىِ مادى را در معلوم مجرّد نمىیابیم؛ حکم مىکنیم به اینکه: أشیاء دو سنخ وجود دارند: وجود عینى داراى آثار مترتّبه؛ و وجود ذهنىّ فاقد آثار حقیقیّه. و أمر مشترک ما بین وجودین، ماهیّت است. بعد، عقل همان مفهوم تازه وارد خود را توسعه داده، و به مجرّد و مادّى شامل مىکند؛ و با وجود و عدم متّصف مىسازد؛ و کلّ ذلک اعتبارٌ لا وَرَاءَ لَه.
و از اینجا معلوم مىشود که: تحقّق ماهیّات تحقّق سَرابى است، و ظهورى است که در مظاهر مادیّه استقرار یافته؛ و چنانچه صورتِ آب در سَراب، و صورت مَرْئىّ در مرآت، صورتى است که راستى مشهود است؛ ولى مال سَراب و مِلک مِرآت نیست؛ و سَراب که زمین شوره زار است؛ و مرآت که جسم صیقلى است، محلّ ظهور صورت است؛ همچنین ماهیّات عین وجود خود نسیتند؛ بلکه صور غیر آنها هستند، که در آنها به ظهور پیوستهاند. [یعنى مظاهر مراتب عالیه وجودیّه مىباشند. و به عبارت دیگر: مظاهر علل وجودیّه این موجودات.]
ماهیّت اعتبار حدّ وجود است؛ نه حدِّ وجود
و از اینجا معلوم خواهد شد که: ماهیّات، همان حدود وجودیّه هستند، که در مراتب و منازل وجود ساکن بودند؛ و عقل آنها را از جاى خودشان بیرون آورده، و در منازل زیرین نشانیده، و سپس در همه منازل مىگرداند. و چون تنها حدّ را که ما به الامتیاز است، برداشته؛ و محدود را که ما به الاتّفاق است، ترک گفته و فراموش کرده؛ لهذا از حکم وحدت دور، و پیوسته با کثرت محشور است. و از اینجا معلوم مىشود که: مسألة الماهیّاتُ حدودُ الوجودات لَیْسَ على ما ینبغى، إلّا بطریق التجوّز؛ بل الماهیّاتُ اعتبارُ حدودِ الوجودات.
و از اینجا معلوم مىشود که: بناءً على التّشکیک فى الوجود، ماهیّات ظهوراتِ وجود؛ و وجوداتِ آنها مظاهر و مرائى آنها هستند. ولى حدود مراتب حقیقیّه وجود، عین محدودات مىباشند
توحید علمی و عینى، ص: 168
و از اینجا معلوم مىشود که: قول مرحوم شیخ: «حدودِ وجودیّه، و ماهویّه، و عدمیّه» اه، با تثلیث أقسام، وجه صحیحى ندارد. زیرا عدم که بطلان محض است؛ در حقیقت وجود، تأثیرى بأىّ وجهٍ فرض نتواند داشت؛ بلکه حدّ در دار تحقّق دو قسم بیشتر نمىباشد که: حدّ وجودى، و حدّ ماهوى است.
«الماهیة توجد بوجود خارجی ، فتترتب علیها آثارها ، وتوجد بعینها بوجود ذهنی - کما سیأتی - ، فلا یترتب علیها شئ من تلک الآثار » این سخن دلالت صریح و بدون ابهام دارد که ماهیت در خارج هم تحقق دارد.
یا باید قائل شویم که سخنان علامه تناقض دارد و یا اینکه سخنانی که شما نقل کرده اید دلالت بر مدعای شما ندارد. که شاید دومی بهتر باشد