سه رویکرد عمده متفکران مسلمان در قبال دانش غیربومی و یا جدید:
۱- رویکرد تهذیب و تولید: دانشمندانی مانند خوارزمی، بیرونی، ابن هیثم، ابن سینا و خواجهنصیر، دانش غیربومی را آگاهانه و همراه با تهذیب گرفتند و سپس اقدام به تولید و یا بازتولید علم پرداختند.
۲- رویکرد تطبیق و تاویل: میر سید احمدخان هندی با دیدن انگلستان و علوم جدید، اقدام به تطبیق علوم جدید با قرآن نمود. این جریان بعدها به مصر رفت و سپس از مصر به ایان آمد.
۳- رویکرد علم دینی یا اسلامیسازی علوم: ابوالعلی مودودی برای اولین بار در سال ۱۹۳۰ میلادی اصطلاح دانشگاه اسلامی را مطرح نمود و سپس اسماعیل فاروقی در آمریکا و سیدمحمد نقیب العطاس در مالزی و شهید سیدمحمد باقر صدر در عراق و دکتر سیدحسین نصر در ایران قبل انقلاب، بحث علم دینی را مطرح کردند.
اما هیچکدام از اینها به طور عمیق به بحث علم دینی نپرداختند و بحث علم دینی به طور جدی پس از انقلاب در ایران مطرح گردید.
جریانشناسی علم دینی
۱- جریان مخالفان علم دین با رویکرد علم مدرن
این جریان، علم مدرن و تئوریهای فلسفه علم مدرن خصوصا نئوپوزیتیویستها را پذیرفتهاند. مثل ابطالگرایی پوپر و تاییدگرایی باخ و راسل. آنان اعتقاد دارند که علم مدرن علمی تجربی است و تجربه چون با مشاهده پذیری همراه بوده دینی و غیر دینی ندارد و در تجربه کردن دین، زبان و فرهنگ هیچ نقشی ندارد و علم تجربی علم خنثی است. مخالفان علم دینی دو دستهاند، گروهی مطلقا با علوم دینی مخالفند مانند دکتر سروش و ملکیان. اما گروهی تکنولوژی و علوم مهندسی که نوعی کنش انسانی در آن حاکم است را به دینی و غیردینی تفکیک میکنند و برای علوم انسانی نیز دو جنبه قائلند، یکی توصیفی و کشف واقعیت که دینی و غیردینی ندارد و یکی جنبه تغییر که هیثیت فناوری و تکنولوژی دارد و پای ارزشها و بایدها و نبایدها وسط میآید که برای این جنبه از علوم انسانی تفکیک دینی و غیردینی قایل میشوند.
نکتهای که در این جا مطرح است اینکه هرکسی نظریات پوپر را بپذیرد حتما باید به علم دینی نیز معتقد باشد؛ زیرا از کتاب انکشاف علمی و حدثها و ابطالهای پوپر به راحتی علم دینی بدست میآید.
۲- جریان موافقان علم دینی با رویکرد مدرنیته ستیزی
این گروه قصد تولید علمی را دارند که هیچ ارتباطی با علم مدرن نداشته باشد، زیرا علم مدرن را قبول ندارند. آنان علم مدرن را شیطانی و مضر میدانند. این نواخباریون، درکسب علم تنها به قرآن و روایات رجوع میکنند و اگر مسالهای در قرآن و روایات یافت نکنند آن را رها میکنند و علم این اشخاص نقلی بوده و عقلی نیست. دسته ای دیگر مانند فرهنگستان علوم اسلامی قم که عقل را قبول دارند ولی معتقدند باید از صفر با عقلانیت اسلامی و وحیانی شرع کنیم به تولید علم. لذا نه تمدن اسلامی قرون اولیه را که مبتنی بر یونان باستان میدانند را قبول دارند و نه تمدن جدید را.
3- جریان موافقان علم دینی با رویکرد پست مدرن
این گروه بر اساس فلسفه علم توماس کوهن و فایرابند، معتقد به جهانهای متعدد (واقعیت، عالِم و علم) هستند و دلیلشان این است که ما با منطقها و روشهای متفاوت مواجه هستیم. اینان علم دینی را مبتنی بر نسبیت معرفت شناختی مطرح میکنند. مانند ادامهدهندگان راه دکتر فردید و یا آقای دکتر زیباکلام.
4- جریان موافقان علم دینی با رویکرد غرب گزینی انتقادی
این دسته نگاهشان به غرب نگاه مطلقا سلبی و ایجابی نیست و نمیگویند چون غرب مدرن است باید بپذیریم و یا اینکه کاملا رد کنیم. آنان با نگاهی گزینشی و انتقادی علوم مدرن را تحلیل میکنند. در این رویکرد، افرادی مانند اسماعیل فاروقی، نقیب العطاس، دکتر نصر و دکتر گلشنی، میگویند از آنجاییکه علم بدون مبانی متافیزیکی نداریم لذا اگر اولا اصلاحاتی در مبانی علم انجام شود و ثانیا علم و اخلاق با هم پیوند بخورد، ما باید در تولید علم مشارکت داشته باشیم و در این صورت، کارکرد علم طوری خواهد شد که دیگر جنایتی در جهان رخ نخواهد داد.
دستهای دیگر مانند ایتالله جوادی و مصباح یزدی با پذیرش نظرات دسته اول اعتقاد دارند که میشود بعضی از علوم را با روش متعارف اجتهاد در حوزهها، از نصوص دینی، استخراج نمود.
اما به عنوان نکته نهایی اینکه تمام این چهار جریان با رویکردهای متفاوت به تعریف و تبیین علم دینی پرداختهاند اما درباره روششناسی علم دینی بحث نکرده اند که بنده در «الگوی حکمی اجتهادی» خود به این موضوع توجه بیشتری داشتهام و در کتاب «روششناسی علوم انسانی» به آن پرداختهام.
(نشست « جریان شناسی علوم دینی »، یکشنبه، ۱۰ آبان ۹۴، با سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه رییس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه)