نویسنده: یعقوب نعمتی وروجنی
مبحث عدالت اجتماعی و جامعه مبتنی بر آن، یکی از مباحث اساسی دانشهای مختلف از جمله علوم سیاسی، جامعه شناسی و فلسفه بوده است. برخلاف بسیاری از مباحث مطرح در فلسفه اخلاق، مسئله عدالت اجتماعی بیشتر در قلمرو فلسفه اجتماعی مطرح میشود و باید از فلسفه اجتماعی معیارها و ملاکهای لازم را به دست آوریم، تا بتوانیم با تمسک به آن، عدالت را در جامعه بنا کنیم. عدالت اجتماعی معمولاً با مفاهیمی چون اعتدال، برابری حقوق افراد و همچنین برابری فرصتها و امکانات همراه است.
هر کدام از مکاتب و دیدگاههای سیاسی رایج در دنیا، تعبیر و تفسیر خاص از مفهوم عدالت اجتماعی دارد. مارکس و دیگر سوسیالیستهای سده هجدهم و نوزدهم میلادی معتقد بودند که بنیادهای اجتماعی باید به گونهای باشد که همه افراد بتوانند از آنها بهره و استفاده برابر و یکسان داشته باشند.
دیدگاه دیگری نیز وجود دارد که مفهوم «استحقاق» (Merit) را به کار میبرد. یعنی هر کس مطابق با حق خودش، میتواند از امکانات و مزایای جامعه استفاده نماید. یک دیدگاه به مسئله «برابری فرصتها» (Equal opportunities) میپردازد، و اعتقاد دارد که تمامی افراد در جامعه باید از فرصتها و امکانات یکسان برای حیات و رشد استعدادهای خود بهره مند باشند. دیدگاه دیگری نیز هست که «برابری حقوق افراد» (Equal rights) را به عنوان مبنای عدالت اجتماعی معرفی میکند. هر کدام از مکاتب و دیدگاه ها، مشکلات و انتقادات مخصوص به خود را دارند که با مطالعه رویکردهای نظریه پردازان آنها مشخص میشود.
شاید بارزترین شخصی که در زمینه «حقوق برابر» کار میکند رونالد دورکین (Ronald dworkin) است. درباره نظریه «فرصتهای برابر» میتوان جان راولز (John rawls) را نام برد. نظریه «استحقاق» دیوید میلر (David miller) را به ذهن میآورد و درباره «برابر بودن شرایط زندگی افراد» که باز توزیع ثروت را میطلبد، در بسیاری از قلمروها، صحبت از نظریات سوسیالیستی و بویژه مارکسیستی است..