نظریه پردازی مقدمه تولید علم است و مانند نقشه ای، راه متفکران، استادان و دانشجویان را در تولید علم هموارتر کرده و با جهت دهی و انسجام بخشی به فکرها بناهای رفیع تر و وسیعتری را میسازد. نظریه پردازی مانند شمشیر دودم است یعنی اگر مبتنی بر واقعیتها نباشد و هستی شناسی و انسان شناسی اش تک بعدی باشد لاجرم به ابعاد دیگر انسان خسارت زده و او را به گمراهی کشانده و در نهایت این آتش دامن جامعه را گرفته و باعث بدبختی او در دنیا یا آخرت یا هر دو میشود. اما اگر مبتنی بر واقعیت ها باشد یعنی هم درک درستی از هستی داشته باشد و هم درک درستی از انسان، نه تنها همه ابعاد انسان را هماهنگ به کمال میرساند بلکه این هماهنگی بالاترین خوشبختی ها را هم در دنیا و هم در آخرت برای او به ارمغان میآورد.
دسته سوم نظریه پردازان انسانی اسلامی
شاید برای بسیاری تعجب آور باشد اما جریان سومی که در نظریه پردازی در زمینه نظام اجتماعی و تمدن سازی اسلامی بصورت جدی حرفی برای گفتن دارد جریان عرفان اسلامی است که در چند بخش به معرفی این جریان فکری میپردازیم:
1/عشق چیزی جز کشش درونی نیست، حال هر چقدر که این کشش بیشتر باشد عینا عشق بیشتر است. هر کششی در درون موجود حکایتگر عشقی است که ناخواسته او را به حرکت وا میدارد.
حال با یک بیان فلسفی کلام خود را ادامه میدهیم: بدون شک عالم ماده با یک کشش درونی، در یک سیر دائم به سوی سعادت و تجرد محض است. آیه "انا لله و اناالیه راجعون" بیان گر این مطلب است که ما همه از خداییم و به سوی او لاجرم باز خواهیم گشت بلکه غایت همه موجودات به خداوند ختم میشود. پس چه بخواهیم چه نخواهیم برای همه ما سیری وجود دارد که باز چه بخواهیم و چه نخواهیم در آن سیر قدم بر میداریم و با هر قدم تغییری در درون خود بوجود آورده، و بعد از چند گاهی با ترک این عالم وارد عالمی دیگر و هستی ای عمیق تر و بزرگتر میشویم. چیزی که هست از آنجا که انسان داراری اختیار است در مسیر برگشت میتواند منحرف شود یا حرکتش کند شود. عرفان اسلامی عملا بدنبال از بین بردن این دو برآمده است؛ از سویی با چنگ زدن به فقه و شرع هم خود را در مسیر صراط مستقیم قرار داده است و هم با تمرکز بر روی عامل حرکت و عامل احساس در انسان یعنی قلب و احساس، به تزکیه نفس و ریاضت پرداخته که هم مانع واژگون شدن قلب شده و هم آن را از گرد و غبار هوی و هوس زدوده و هم نه تنها از شعله حرارت قلب نکاسته بلکه آن را شعله ورتر در مسیر فطری خود قرار داده و در این مسیر به گنجینه های بسیار رسیده است.
2/ با این سیر و نگاه با یک جریان فکری خاص روبرو هستیم که با دست یافتن به مجموعه ای دقیق و بدیع از مباحث و نکات انسان شناسی و خداشناسی، حرکت عالم را به سوی خدا میبیند و سعادت انسان را در پاک نگه داشتن دل و تزکیه و رسیدن به قله انسانیت و عبودیت دانسته، با کمک یافته هایش برنامه زندگی خود را، رسیدن به اصل خود و باطن تمام هستی یعنی خداوند قرار داده است و البته مایه های آن را در صدر اسلام در بیانات نبی اکرم صلی الله علیه و آله و مخصوصا امیرالمومنین علیه السلام میتوان دید.
3/ البته این هدف، از عارف انسانی متحجر و متعصب و سرسخت در تعامل با دیگران نساخته بلکه تزکیه قلب و روحش تحت تعلیم استادی به مقصد رسیده، در کنار تعالیم شرع، در کنار سایر فضیلت ها احساسات والای انسانیت را در او شعله ورتر کرده و اجمالا با درک شهودی واقعیت، حس رحمة للعالمین را در او به جوشش انداخته، لاجرم با درک اطراف و محیطش و فهم نقایص و مشکلات مردم و جامعه به راه افتاده و سعی در تحقق کارها و برنامه هایی افتاده که هم سعادت دنیای مردم را در پی داشته باشد و آنها را از یوغ طاغوت های زمان و افسارهای نامرئی دشمنان انسانیت برهاند و هم احساسات لطیف فطری انسان ها را بیدار کرده و با هستی ای عمیق تر آشنا کند و از این راه آنها را به سوی واقعیت هستی و حقیقت خود و در نهایت باطن همه هستی یعنی خداوند به حرکت درآورد.
4/ رابطه عرفان باشرع:
البته عرفان هم مانند تمام اندیشه ها و مکتب های دیگر انشعاب هایی پیدا کرده اما عرفان اصیل، بنابرآنچه عقل انسان حکم میکند و نیز روایات تایید میکند مجموعه تعلیماتی است در طول شرع نه در عرض آن؛ از این رو خود را وابسته به شرع میداند و شرع را همچون پوسته ای میداند که مغز را از آسیب دیدن محافظت میکند از این رو نظام اجتماعی مستحکمی را میسازد تا نهال انسانیت از آسیب ها در امان باشد و در این امنیت، با تمرکز بر روی عوامل رشد و سعادت او، رشد آن را بیشتر و بهتر میکند.
5/ عرفان مدون:
عرفان 2 محصول علمی متقن به نام عرفان نظری و عرفان عملی ارائه داده است؛ عرفان نظری و عرفان عملی.
"علم عرفان نظری بخشی از میراث بی بدیل عارفان برجسته دوره اسلامی به شمار می رود. عرفان نظری در حقیقت، حکمت و هستی شناسی ارائه شده از سوی عارفان است. عارفان محقق به برکت شهودهای نهایی توانسته اند هستی شناسی ویژه ای را در باطنی ترین ساخت های هستی و سپس بسط آن در دیگر ساحت ها ارائه دهند.
این تلاش ها به صورت دستگاه سازوار هستی شناختی که بعدها نام عرفان نظری گرفت، با ابن عربی سامان یافت و توسط شاگردان و پیروانش گسترش یافت و تنظیم گردید. این هستی شناسی ویژه، چنان از عمق و ظرافت برخوردار بود که رقیبی توانمند برای فلسفه و کلام موجود در آن روزگار گردید تا آنکه صدرالمتألهین شیرازی، فیلسوف متأله و صاحب حکمت متعالیه، در تحقیقات گسترده خود، حق را به جانب عارفان بالله داد. وی توانست آموزه های اساسی عرفان نظری را با فلسفه و استدلال تثبیت نماید و این توفیق را تکمیل فلسفه دانست." (حجت الاسلام سید یدالله یزدان پناه – مبانی و اصول عرفان نظری – ص ۱۹)
از سوی دیگر عرفان عملی برای تحقق رهاورد عرفان نظری است چنان که خود زمینه ساز تبیین مسائل آن نیز هست. عرفان عملی اصلا در قلمرو اندیشه حصولی نیست، بلکه در منطقه انگیزه عملی است که آغاز آن تجلیه ساحت بدن به امتثال دستورهای شریعت و آنگاه تخلیه صحنه دل از اخلاق نکوهیده و سپس تحلیه جان به زیور کمال و جمال مطلوب و بخش چهارم آن فنا یعنی عدم شهور چیزی از ما سوی الله است مگر به نحو استهلاک ظهور آن در "نورالسموات و الارض" (آیت الله جوادی آملی ، سروش هدایت ج2 ص 91) .
6/ عارف و تمدن سازی:
1/ عارف تنها انسانی سرشار از معلومات نغز یا نکات بدیع یا دارنده شهودات عمیق نیست بلکه قبل از همه اینها انسانی است که نهال وجودخود را با عشق به حقیقت هستی تربیت کرده و با واقعیت در آمیخته و در نهایت، روح صیقل یافته اش سرشار از احساسات والای توحیدی و فضیلت های انسانی شده است؛ از این رو چطور این گونه نباشد که حداقل دسته ای از عرفای بزرگ را ببینیم که حقیقت جامعه ساز فقه جعفری را درک کرده اند و قله های سعادت انسان را در زندگی توحیدی دیده و به اقتضای طبیعت نوع دوستی بلکه به اقتضای فقه جعفری و عمق نگاه انسان شناسی متعالی خود تصمیمی بر سوق جامعه به سمت جامعه ای اسلامی با گرایش به معنویتی برتر که آنهم البته طبق تعلیمات ائمه بوده است نداشته باشند.
2/ امام خمینی ره مجسمه ای از این چنین عرفایی است؛ مجتهد و فقیهی که میداند اقتضای این احکام و نظام فقهی تنها تشکیل حکومت اسلامی است و چون خود سالک و تربیت شده این راه توحیدی بوده است و سرسپرده این راه بوده است این مسیر را ادامه داده و مراتب کمال را طی نموده و با آن توکل و نگاه خاص خود در 60 سالگی انقلاب اسلامی را تحقق بخشید و بعد نظام اسلامی را تشکیل داده و بعد وفات ایشان خلف صالح ایشان این راه را با قوت ادامه داده تا بلکه دولت و سپس حکومت اسلامی هم محقق شود.
میتوان گفت امام خمینی ره جامعه اسلامی را با فقه ساخت و میخواست با عرفان عمیق تر کند؛ میخواست یک ساختار را طبق فقه شیعه بسازد و در لایه های توحیدی آن، ریشه های آن را پرورش دهد. پس در اینجا یک چیز وجود دارد که همان دستورات اسلامی است که میتوان با عمیق تر شدن در لایه های آن و توجه کردن به عمق توحیدی آن تاثیرات عمیقتری بر افراد بگذارد. جملات عرفانی امام خمینی ره مخصوصا جمله معروفشان "ما همه هیچیم، هر چه هست اوست" هنوز در ذهن ها ماندگار است.
3/ نوع نگاه فقهی عرفانی امام ره امری نبود که بر کسی پوشیده باشد کما اینکه مقام معظم رهبری نیز بعد از ایشان همین نگاه را دنبال میکردند اما یک مشکل وجود داشت و آن این بود که بعضی از یاران امام نگاه خاصی نسبت به اداره کشور و تعامل با کشورهای قدرتمند ومستکبر داشتند و اعتقاد داشتند که در مقابل "کدخدای دهکده جهانی" نمیتوان تا ابد مبارزه کرد؛ از این رو یک جریان، با تفکر این چنینی در بدنه و بعدها در راس اداره کشور شکل گرفت که متناسب با این تفکر نیروهای خود را جذب میکرد.
در بخش سوم این مقاله بیشتر به این جریان خواهیم پرداخت اما اجمالا این جریان بعد از مدتی متوجه این نکته شد که با نگاه امام و فرهنگی که امام ساخته بود نمیتواند به اهداف خود برسد لذا نه تنها بحث تولید علم اسلامی و اصلا اسلامی سازی امور به کنار گذاشته شد بلکه مجموعه کارهای وسیعی نیز صورت گرفت تا نگاهی دیگر و فرهنگی دیگر را در کشور حاکم کند؛ فرهنگ و تفکراتی که با آنها بتواند به اهداف خود برسد.
7/ عرفان، جامعه، حکومت:
عرفان اسلامی در بستر تکامل خود ابعاد مختلفی یافته و در جنبههای گوناگونی رشد و شکوفایی داشته است که میتوان این ابعاد را در شش بُعد خلاصه کرد:
بُعد عملی (عرفان عملی)
بُعد معرفتی و علمی (عرفان نظری)
بُعد ادبی (عرفان ادبی)
بُعد تربیتی (عرفان تربیتی)
بُعد اجتماعی (عرفان اجتماعی)
بُعد دینی (ارتباط دوسویة عرفان و دین)-استاد امینی نژاد، مبانی عرفانی اسلامی-
اما ما در این بخش تنها به بعد اجتماعی عرفان میپردازیم:
"معمولاً گمان میشود عرفان و تصوف، کاری با جامعه و مسائل اجتماعی و سیاسی ندارد. به همین جهت تا نام عرفان و عارف و همانند آنها برده میشود، انزوا و عزلت و گوشهگیری در ذهنها خطور میکند. درحالیکه با کمی دقت و با نگاهی عمیقتر معلوم میشود مسئله کاملاً بهگونهای دیگر است. نگاهی به تاریخ گذشته و حال سرزمینهای اسلامی، حاکی از آن است که عرفان و تصوف نقش بسیار جدی و گستردهای در شکلگیری مثبت یا منفی هویت جوامع داشته و دارد.
چند نهضت بزرگ در کشور ما ایران توسط عارفان و صوفیان صورت پذیرفته است؛ نهضت صفویه که منجر به استقرار مذهب تشیع در ایران شد از ابتدا توسط انقلابیون عارفپیشه، شکل گرفت. نهضت سربداران در خراسان نیز اینگونه بوده است.
بیندیشید و پاسخ دهید: آیا انقلاب اسلامی ایران را میتوان تحت تأثیر جنبههای عرفانی حضرت امام خمینی تحلیل و بررسی کرد؟
در گذشتهها شاخه ی تربیتی عرفان اسلامی که در قالب سلسلهها و فرقهها تبلور داشت، از چنان تأثیرات اجتماعی برخوردار بود که استاد شهید مطهری واژة تصوف را با کارکرد اجتماعی آن گره زده و میگوید:
«اهل عرفان هرگاه با عنوان فرهنگی یاد شوند، با عنوان «عرفا» و هرگاه با عنوان اجتماعیشان یاد شوند، غالباً با عنوان «متصوفه» یاد میشوند»."(مبانی عرفان استاد امینی نژاد)
شهید مطهری درباره این بعد عرفان میگوید:
"عرفا با سایر طبقات فرهنگى اسلامى از قبیل مفسرین، محدثین، فقها، متکلمین، فلاسفه، ادبا، شعرا ... یک تفاوت مهم دارند و آن اینکه علاوه بر اینکه یک طبقه فرهنگى هستند وعلمى به نام عرفان به وجود آوردند و دانشمندان بزرگى در میان آنها ظهور کردند و کتب مهمى تألیف کردند، یک فرقه اجتماعى در جهان اسلام به وجود آوردند با مختصاتى مخصوص به خود، برخلاف سایر طبقات فرهنگى از قبیل فقها و حکما و غیرهم که صرفاً طبقه فرهنگى هستند و یک فرقه مجزا از دیگران به شمار نمىروند. اهل عرفان هرگاه با عنوان فرهنگى یاد شوند با عنوان «عرفا» و هرگاه با عنوان اجتماعىشان یاد شوند غالباً با عنوان «متصوفه» یاد مىشوند."(شهید مطهری ره، خدمات متقابل ایران و اسلام)
8/ سخن پایانی
عرفان اسلامی یک نگاه عمیق تر به انسان و هستی است که در دامن اسلام و تعلیمات ائمه رشد کرده و با تلاش های طاقت فرسای عرفا به درخت تنومند و پرباری تبدیل شده است. عرفان اسلامی بدنبال جامعه ای توحیدی است جامعه ای که از بندهای نامرئی طاغوت های انسی و جنی پیراسته و خود را نه آنکه با فضیلت ها آراسته باشد بلکه تجلی فضیلت ها کند. عرفان اسلامی بنیانها و پایه های جامعه را با فقه میسازد اما جامعه را در قوانین فقهی و حقوقی نگه نمیدارد بلکه ریشه های جامعه را در لایه های توحیدی دین اسلام رشد داده و با تعلیمات خود آن را به سمت فضیلتهای والای الهی به حرکت در میآورد.
ادامه دارد...
وبلاگ تحسین برنگیزی دارید. از مطالبتون استفاده کردم.
امیدوارم در رسیدن به هدفتون موفق و موید باشید.
به من هم سر بزنید.همسنگر خوبی خواهیم شد
ان شاءالله