رصد فکر

افکار و تازه های فکر در حوزه علوم انسانی اسلامی

رصد فکر

افکار و تازه های فکر در حوزه علوم انسانی اسلامی

رصد فکر

این وب سایت برای اهداف زیر تاسیس شده:
1. جمع آوری گزیده افکار و نظرات کسانی که در زمینه علوم انسانی اسلامی و تولید علم حرفی برای گفتن دارن. 2. بررسی افکار و نظرات اشخاص و جریاناتی که در روند کشور تاثیر دارند. 3. تحلیل ها و نقدهایی که در حیطه این افکار و آثار وجود داره. 4. آوردن یک سری نکات که در حیطه شناخت منطق فکری متفکران و علوم اسلامی کمک میکنن.

آخرین مطالب (به ترتیب)
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب (به ترتیب)
آخرین نظرات
  • ۲۸ تیر ۰۰، ۰۷:۴۸ - ابی
    عالی
  • ۳۱ ارديبهشت ۹۸، ۱۵:۰۹ - علی رحمانی پور
    سپاس
  • ۲۳ فروردين ۹۸، ۰۴:۲۴ - سجاد
    منابع؟
  • ۱۰ مهر ۹۷، ۱۶:۵۸ - خانم معلم
    لایک
  • ۳۰ دی ۹۵، ۱۶:۵۰ - ..جهان ..
    افسوس
  • ۲۱ دی ۹۵، ۱۱:۵۱ - ..جهان ..
    احسنت
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
وبلاگ-کد جستجوی گوگل

۵

دغدغه اسلامی سازی علوم انسانی یکی از گفتمان هایی است که سالهاست مطرح شده و درباره آن گفت و گوها، نقدها و بررسی های بسیاری رخ داده است. یکی از علومی که همیشه به صورت بنیادی در این حیطه به صورت کاملا جدی به میدان فراخوانده شده است و عملا با چالش های بسیاری مواجه شده است فلسفه اسلامی است

این چالش ها بگونه ای بوده است که عملا بعضی در این میان، فلسفه را بی ربط و بیگانه به علوم انسانی اجتماعی دانسته اند و بعضی دیگر گرچه  مرتبط دانسته اند اما بر این اعتقادند که به هر صورت فلسفه علمی بشری است و ما نیاز به فلسفه ای داریم که از دل سنت و روایات بیرون آید؛ کانه روح فلسفه موجود با آنچه که ما در روایات شاهد آن هستیم سازگار نیست و آنچه را که ما در روایات و ادعیه میچشیم سنخش با فلسفه اسلامی زاویه دارد. دسته سومی این فلسفه موجود را اسلامی میدانند اما برای ورود به علوم انسانی آن را نیازمند به بعضی سر فصل ها و نیز تولید علوم جدید دیگری دانسته اند. دسته دیگری سعی داشته اند با همین فلسفه موجود تولیداتی داشته باشند که البته بخاطر کمبود عِدّه و عُدّه و نیز سرگردانی فراگیر ناشی از مستحدثه بودن مسئله چگونگی ورود فلسفه به علوم انسانی باید سالها منتظر بود تا شاهد یک کار وسیع و خوب و پخته از آنها باشیم. 

در این میان ما با دسته پنجمی روبرو هستیم که تقریبا شبیه دسته چهارم هستند اما با یک فرق اساسی. 

در این دسته ما شاهد سرگردانی موجود در سایر دسته ها نیستیم. این دسته بخوبی رهبریت فلسفه اسلامی برای همه علوم حتی علوم اعتباری را حفظ کرده اند و هر گاه به بحث علوم انسانی ورود میکنند با نگاه فلسفی خود به خوبی میدانند که باید از چه مسیری بحث خود را شروع کنند. به نظر میرسد که این دسته معتقدند فلسفه موجود مبانی، غایات و جهت دهی های لازم برای تولید علوم انسانی را داراست؛ اما کانه چون این فلسفه موجود، هیچ گاه با چالش تبیین فلسفیِ ساختارِ علوم اسلامی که ناظر به بایدها و نبایدها و رابطه آنها با هست ها و نیست ها باشد مواجه نبوده است  و گارد آن بیشتر به سمت اشکالات شبهات هستی شناسانه بوده است لذا قدم جدی ای بر نداشته است پس لازم است که گارد فلسفه را متناسب به مسائل به نیازهای زمان تنظیم کنیم.  چه اینکه در زمان ملاصدرا عمده چالشی که فلاسفه با کلامیان و عرفا داشتند در مسائل هستی شناسی و سازگاری آنها با قرآن و سنت بوده است لذا عمده اهتمام فلاسفه در این حیطه صرف شده است.

شروع این جریان را با علامه طباطبایی میتوان دانست. علامه طباطبایی فلسفه و عقل گرایی مبتنی با مبانی فلسفی را بصورت جدی با علوم انسانی شرق و غرب درگیر کرد و با طرح نظریه ادراکات اعتباری و با تطبیقات بسیاری که مبتنی بر این نظریه در آثارش انجام داد پای هست ها و نیست ها را به اعتباریات کشاند و در شاهکار فلسفی خود یعنی اصول فلسفه و روش رئالیسم  در مقاله 6،  اصول و سازوکار اساسی باید ها و نبایدها را پی ریزی کرد. متاسفانه نظریه اعتباریات علامه از سوی شاگردان ایشان دنبال نشد و تقریبا این نظریه به دلائل مختلف از سوی شاگردان قرنطینه یا به نوعی در انزوا قرار داده شد.

 

نظرات  (۵)

ادراکات اعتباری چرا مهم و گرهگشاست؟
به نظرم به دلیل مسال زبان است..
فلسفه به طور کلی و دین به شکل ورد و فعل دچار زبان هست.. و غیر از این هم نمیشد باشه..
و وقتی پای زبان وسط باشه به التزام بحث نماد مطرح خواهد شد ..
به التزام بحث اعتبار مطرح میشه..
ناچارا بحث فهم و هرمونوتیک مطرح خواهد بود..
البته اگر فلسفه و دین با انتقال جبلی همراه شد دیگر همه این مسائل رخت برخواهد بست .. و این دقیق است و این پوشیده است..
اگر چه ثابت شده که دین هم مانند فلسفه از برهان و عقل استفاده بنیادی کرده است.. اما زبان فلسفه زبان دین نیست .. زبان فلسفه زبان عقل است.. اما زبان دین زبان خیال و نماد است.. زبان فلسفه از زبان دین بالاتر و دقیق تر است .. اگر چه فلسفه جبلی و دین جبلی هر دو یک حقیقتند و از هم جدایی ندارند..
دین سه بخش جدا از هم داره : اوراد - افعال - عقیدات .. ریشه انحراف مخالفان فلسفه اینست که دیدند زبان بخش عقیدات دین زبانی است که مثل زبان اون دو بخش دیگر دین یعنی ورد و فعل نیست .. زبان این بخش شبیه زبان فلسفه هم نیست فلذا قائل به مخالفت با فلسفه شدند و اینکه فلسفه اسلامی هنوز نوشته نشده.. 
ریشه انحراف موافقان فلسفه هم این است که فکر میکنند فلسفه همون دین است و دین فلسفه ..در حالی که فلسفه دین نیست و دین هم فلسفه نیست.. فلسفه جزء دین هم نیست .. فلسفه امر انتزاعی از دین هم نیست .. فلسفه فلسفه است و دین هم دین است.. تفکیک این دو امری قطعی است .. این دو در عین اینکه از هم جدا نیستند یکی هم نیستند.. فلسفه وحدت است و دین کثرت .. کسی که میکوشد فلسفه و دین را هماهنگ کند در حقیقت میکوشد تا وحدت را عین کثرت و کثرت را در عین وحدت جلوه دهد.. وآن را فلسفه اسلامی نام نهاده است.. 
اما اینکه فلسفه علمی بشری است..
کسانی که می گویند فلسفه علمی بشری است یعنی برای اعتقادات امری فرا بشری طلب میکنند..
در حقیقت اندیشه اینگونه افراد بر این است که اصل بر انحراف است و هدایت امری عرضی است .. در حقیقت اینگونه افراد منکر بشر به عنوان نوعی مستقل ازخلقت خدا میشوند که جریان وجود و هدایت در انها جاری است و بازگشت یک چنین مشیی به سفسطه است..در حالی که اصل بر هدایت است و ضلالت امری عارضی است..
اصل بر این است که خلقت با هدایت همراه است.. یعنی صدور موجود منحرف محال است.. 
حتی  کسانی که می گویند فلسفه مثل شیطان مظهر اسم شریف مضل است ناچارند بگویند بازگشت اسم مضل هم به اسم هادی است..پس باز هم اصل بر هدایت است و ضلالت عارضی است .. از اینجا میرسیم به مساله دیگری در مورد مخالفان فلسفه و اون هم در حقیقت بحثی سیاسی است .. وان اینکه مخالفان فلسفه توپ رو توی زمین موافقان فلسفه می اندازند و میگویند این فلسفه اسلامی نیست یا فلسفه و کلام اسلامی نوشته نشده ..پرواضح است که این یک حرکت سیاسی است.. برای اینکه موافقان فلسفه هستند که می گویند ما برای اعتقادات خود امری بشری و سیری عقلی را پیش گرفته ایم و به جاهایی هم رسیده ایم .. حال شما که می گویید اعتقادات اسلامی نوشته نشده شما خودتان اون رو بنویسید و ارائه دهید حال انچه را که می گویید یا موافق عقل است که ثبت المطلوب و یا اینکه مخالف عقل است واگر مخالف عقل است یا وهم و خیال است که ما آن را نمیپذیریم چون عقل بالاتر از وهم و خیال است .. ویا اینکه انچه را که میگویید بالاتر از عقل است یعنی وحی است .. خوب حال یا این وحی موافق عقل است که ثبت المطلوب و یا وهم و خیال است که مردود.. ویا اینکه موافق وحی بالاتر است .. حال برای همین وحی بالاتر هم همین وضع است تا جایی که به تسلسل وحی میرسیم .. حال چنین وحی ای که به فهم بشر نرسد بشری  نیست پس فایده ای برای بشر هم ندارد چون اصل بر هدایت بشر است و چنین وحی ای برای هدایت بشر قرار داده نشده است.. 

علامه طباطبایی فلسفه و عقل گرایی مبتنی با مبانی فلسفی

این جمله که نوشته اید سوء فهم از مبانی اندیشه مرحوم علامه است .. ایشان معتقد بود هر نوع عقل گرایی ای فلسفه است و هر نوع فلسفه ای عقل گرایی و ما عقل گرایی مبتنی بر مبانی فلسفی نداریم حال بحث در اینجاست که کدام فلسفه یا همون عقل گرایی ای مصیب به واقعیت است و کدام مخطی است ولذا ایشون اصول فلسفه ای رو نوشت که رئالیست باشه نه این که اصول فلسفه ای رو بنویسه که عقل گرا باشه .. در حقیقت چنین کسانی هستند که فلسفه واقعی را فهمیده اند ..
و این دقیق است و این در شناخت اندیشه ایشان پوشیده مانده است .. اگر چه یکی دوتا از شاگردان ایشون به این نکته بیشتر توجه داشته و روش فلسفی خود را اینگونه بیشتر قرار داده اند.. 
پاسخ:
علامه طباطبایی هر گونه عقل گرایی ای رو فلسفه نمیدونن
عقل گرایی رو فلسفه میدونن که اولا عقل در رسیدن به نتیجه مستقل باشه ثانیا مبتنی بر بدیهیات باشه بدیهیاتی که به هیچ وجه قابل رد کردن نباشه این مطلب رو در چند تا از آثارشون گفتن
شما میبینید به همون میزان که در قرآن داستان هست برهان هم هست حتی داستان هاش هم مبیتنی بر برهان هست و این هر دو مبتنی بر واقعیت..
من نمیخام در این باره با شما بحث کنم چون فهمش سخته اما زبان فلسفه ای که رئالیسته از زبان دین بالاتره به همین دلیل دین رو باید با فلسفه هماهنگ کرد نه اینکه فلسفه رو مبتنی بر دین کرد اگر شما میخواهید دین خودش رو حفظ کنه و به درد بشر بخوره باید به همون میزان که مبتنی بر عرف هست بر عقل هم مبتنی باشه..
در میان فلاسفه تنها کسی که دست به یک چنین اقدامی زد و امتیازی از دیگر فلاسفه داره مرحوم صدر المتالهین هست که به همین دلیل مورد لعن و طعن بیشتری هم هست از دیگر فلاسفه ..
بسیاری خیال میکنند که ملاصدرا فلسفه رو با دین هماهنگ کرد در حالی که ایشون دین رو بافلسفه هماهنگ کرد ایشون تفسیر قرآن ننوشت بلکه اسفار که یک کتاب فلسفی هست رو نوشت و در اون وقتی برهان رو مطرح کرد بعد شواهد دینی آورد یعنی دین رو با برهان عقلی هماهنگ کرد بیشتر فلاسفه یا اصلا تفسیر قرآن نمینویسند و کتاب فلسفی دارند و در اون فقط به برهان عقلی میپردازند و یا اینکه مثل علامه تفسیر قران مینویسند و برهان رو ذیل آیات می آورند در حالی که مرحوم آخوند آیات و روایات رو ذیل برهان می آورد و این شاهکار اختصاصی این انسان بزرگ هست..
وا.. یقول الحق و هو یهدی السبیل..
فقط ی سوال دیگه واقعا حرفی ندارم..
انسان بالاتره یا قرآن؟
اگر بشر قران رو نفهمه وفاقا لاحمد بن حنبل که لغوه و این عین شرکه..
واگر بفهمه که درک کننده محیط و عالی بر درک شونده است..
عقل به اطلاق همه چیز رو غیر از ذات میتونه بفهمه و حد بزنه.. حال باید قرآن رو با عقل هماهنگ کرد یا عقل رو با قرآن..
آقای جوادی که میگه عقل با عربی مبین و نه ام الکتاب برابره..
۰۹ اسفند ۹۷ ، ۰۸:۴۷ حضرت باران

سلام علیکم

جهت مشارکت در ختم پرخیر وبرکت قرآن کریم جزء انتخابیتان را اعلام بفرمایید.

جزاکم الله خیرا

جدول ختم و اسامی بزرگواران مهدوی در ادامه مطلب. بسم الله...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی