رصد فکر

افکار و تازه های فکر در حوزه علوم انسانی اسلامی

رصد فکر

افکار و تازه های فکر در حوزه علوم انسانی اسلامی

رصد فکر

این وب سایت برای اهداف زیر تاسیس شده:
1. جمع آوری گزیده افکار و نظرات کسانی که در زمینه علوم انسانی اسلامی و تولید علم حرفی برای گفتن دارن. 2. بررسی افکار و نظرات اشخاص و جریاناتی که در روند کشور تاثیر دارند. 3. تحلیل ها و نقدهایی که در حیطه این افکار و آثار وجود داره. 4. آوردن یک سری نکات که در حیطه شناخت منطق فکری متفکران و علوم اسلامی کمک میکنن.

آخرین مطالب (به ترتیب)
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب (به ترتیب)
آخرین نظرات
  • ۲۸ تیر ۰۰، ۰۷:۴۸ - ابی
    عالی
  • ۳۱ ارديبهشت ۹۸، ۱۵:۰۹ - علی رحمانی پور
    سپاس
  • ۲۳ فروردين ۹۸، ۰۴:۲۴ - سجاد
    منابع؟
  • ۱۰ مهر ۹۷، ۱۶:۵۸ - خانم معلم
    لایک
  • ۳۰ دی ۹۵، ۱۶:۵۰ - ..جهان ..
    افسوس
  • ۲۱ دی ۹۵، ۱۱:۵۱ - ..جهان ..
    احسنت
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
وبلاگ-کد جستجوی گوگل

۰

زندگی در بازخیزش

1- حیات انسان یک پدیده بسیار با عظمت است که در دسترس بودن آن موجب شده تا ساده لوحان آن را مانند یک پدیده معمولی تلقی نمایند. کسانی که سعی کرده اند پدیده حیات را با ماده تفسیر کنند و یا منشاء حیات را مجهول بدانند و یا حیات را مربوط به کرات فضایی بدانند، نمی توانند به عظمت و ارزش های والای حیات انسانی بنگرند.

2- حیات دارای احترام ذاتی است و در هرحال و موقعیتی، فعلیت و دوام خود را می خواهد. و تا اختلال روانی موجب تیره و تار شدن قیافه حیات نگردد، هرگز احساس سیر شدن از آن به وجود نخواهد آمد.

3- برای دریافت هدف حیات، باید از طبیعت جبری و ناآگاه حیات بالاتر رفت. اگر انسان حیات را در زندگی طبیعی محض - یعنی در احساس و حرکت و تمایلات ناشی از غرایز حیوانی و توالد و تناسل - خلاصه کند، هیچ گاه هدفی والا برای حیات پیدا نخواهد کرد. انسان باید از حیات طبیعی بالاتر رود تا حیات معنای حقیقی خود را باز یابد.

4- حیات دارای دو بعد مادی و معنوی است. چون بعد مادی حیات میدان فعالیت بعد روحی انسان است، هر خللی که در آن وارد شود، موجب اختلال در بعد روحی حیات خواهد شد. بعد روحی حیات از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است و در جهت به فعلیت درآمدن، به تعلیم و تربیت نیاز دارد.

5- بدون به فعلیت رسیدن بعد روحی حیات، حیات انسانی شناخته نخواهد شد. این یک قانون کلی است که اگر انسان در پدیده ای غوطه ور شود، چون بر آن پدیده احاطه نخواهد داشت، لذا نه تنها فهم و درک آن پدیده به نحو عمیق امکان پذیر نخواهد بود، بلکه آن پدیده چهره حقیقی خود را نیز نشان نخواهد داد. اگر حیات انسان شکوفا شود، مبداء حرکت و مسیر و مقصد حیات مشخص خواهد شد.

6- بدون به فعلیت رسیدن بعد روحی حیات، زندگی فریبنده و با آرایش و بازی های بی اصل سپری می شود.
انسان گاه با شناخت های محدود، خود را فریب می دهد و گاه با جوشش غرایز طبیعی که تفکر و تعقل را تحت تأثیر قرار می دهد، در مسیر منفی حیات حرکت می کند و با لذتی که از اشباع غرایز به دست می آورد، حیات را تفسیر می کند. خودخواهی و لذت جویی ناشی از ارضاء غرایز، موجب می شود تا انسان حیات خود را درست تفسیر نکند و در نتیجه، یک عمر در مسیر غلط دست به انتخاب بزند. اگر بعد روحی حیات به فعلیت برسد، ابزارهای شناسایی انسان تحت تأثیر هوی و هوس ها قرار نگرفته، به نحو صحیح به فعلیت منطقی خود خواهد پرداخت، زیرا بعد روحی حیات یک نوع روشنایی را برهمه معلومات و معارف ما خواهد افکند که جلوی هر نوع فریبکاری را می گیرد. اگر بعد روحی حیات به فعلیت نرسد، حیات جلوه حقیقی خود را از دست خواهد داد و آدمی با آرایش و پیرایش حیات، آن را به بازی خواهد گرفت.

7- اگر بعد روحی حیات به فعلیت نرسد، انسان ارزش خود را از دست خواهد داد.
هنگامی می توان توقع احترام به ذات انسان را داشت که بعد روحی حیات فعلیت پیدا کند و تنها در این صورت است که ارزش یک انسان مساوی با همه انسان ها خواهد بود. چنان که قرآن کریم می فرماید:

مَن قَتَلَ نَفساً بِغَیرِ نَفسٍ اَو فَسادٍ فی الاَرضِ فَکانّما قَتَل النّاسَ جَمیعاً و مَن اَحیاها فَکانَّما اَحیَا النّاسَ جَمیعاً
"هر کس انسانی را بدون قصاص یا فساد در روی زمین بکشد، گویی همه انسان ها را کشته است و هر کس که انسانی را احیا کند، گویی همه انسان ها را احیاء کرده است."

چون پلیدی درون انسان به درجه ای می رسد که با کشتن یک انسان اهانت به مقام شامخ ربوبی می نماید، و اهانت برخالق کل هستی - در حقیقت - اهانت برکل هستی است که انسان با عظمت ترین وبا ارزش ترین اجزاء آن است. پس قتل یک انسان با ملاکی که بیان شد، مانند قتل همه انسان هاست و احیای یک انسان، مانند احیای همه انسان هاست. این است انگیزه حقیقی احترام ذات انسان برای انسانی که حقیقت را همه جانبه و عمیق درک کرده است."

در طول تاریخ، به انگیزه های مختلف به ذات انسان احترام گذارده شده که یکایک آن ها قابل نقد و بررسی است. برخی از این انگیزه ها عبارتند از:

الف - در طول تاریخ، شخصیت های بزرگ عمومآ از شعار اصل احترام به ذات انسان دفاع کرده اند و مردم عادی نیز چون تحت تأثیر جاذبه شخصیت ها قرار داشته اند، از روی تقلید از این اصل دفاع کرده اند.

ب - عواطف و احساسات خام و ابتدایی نیز موجب دفاع از احترام به ذات انسان شده است. اما این انگیزه چون مبنای محکمی ندارد، لذا نمی توان آن را عامل پایدار تلقی کرد. این انگیزه با مشاهده پلیدی های برخی از افراد نوع انسانی خاموش می شود و یا با غوطه ور شدن خودخواهی از میان می رود.

ج - انگیزه سوم، عامل مذهب است، زیرا همه ادیان شعار احترام به ذات انسان را سرفصل برنامه های انسان سازی خود قرار داده اند. در ادیان الهی احترام به ذات انسان مستند به اراده خداوندی است که حیات انسان را با عظمت و با ارزش آفریده است.

د - احساس عمیق درباره ذات انسان است، یعنی دریافت ذات انسان در آهنگ کل هستی. در این نوع احساس - در واقع - همان احساس عالی دینی است که در انگیزه فوق اشاره شد. البته رسیدن انسان به این نوع احساس والا و عمیق - که آدمی هر فرد انسانی را به عنوان یک جزء اساسی از آهنگ کل هستی تلقی نماید - نیاز به رشد و کمال دارد.

ه - برخی پیشرفت های علمی و صنعتی و هنری و فرهنگ های متنوع بشری را دلیل بر احترام به ذات انسان دانسته اند، در حالی که این امور فقط می توانند بزرگی و اهمیت استعدادهای انسانی را ثابت کنند، نه لزوم احترام به ذات انسان را. در این دو سه قرن اخیر که علوم پیشرفت زیادی پیدا کرده، متأسفانه از احترام به ذات انسان کاسته شده است.

و - امانیسم یا انسان گرایی عقلانی نیز طرفدار ارزش انسان است. این گروه با استناد به حکم عقل، درباره لزوم حمایت از نوع انسانی سخن می گویند. با استناد به عقل، آن هم عقل نظری که کاری با ارزش ها و اصول عالیه انسانی ندارد، نمی توان برای ذات انسان ارزش قایل شد. انسان گرایی عقلانی نیز که در عصر و زمان ما ادعای بسیار دارد، هنوز نتوانسته است انسان ها را به یکدیگر نزدیک کند و از آن ها بخواهد که به یکدیگر احترام بگذارند و محبت بورزند. تنها انگیزه ای که می تواند ارزش و احترام به ذات انسان را تحقق بخشد، انگیزه دینی است.

8 - فقط با به فعلیت رسیدن بعد روحی حیات انسانی است که مفاهیمی چون شخصیت، من، روان و روح می تواند مطرح شود. غوطه ور شدن در خودخواهی ها و لذت پرستی ها، وحدت مدیریت حیات را از میان می برد و نمی گذارد تا مسایلی چون شخصیت، من روان و غیره، برای آدمی مطرح شود. این امور لازمه تکامل حیات انسانی هستند و انسانی که در به فعلیت رساندن بعد روحی خود گامی برنداشته، دیگر توجهی به اموری چون شخصیت، من، روان و روح نخواهد داشت. انسانی که آزادی در لذت پرستی را می خواهد، دیگر به طرح این امور نمی پردازد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی