رصد فکر

افکار و تازه های فکر در حوزه علوم انسانی اسلامی

رصد فکر

افکار و تازه های فکر در حوزه علوم انسانی اسلامی

رصد فکر

این وب سایت برای اهداف زیر تاسیس شده:
1. جمع آوری گزیده افکار و نظرات کسانی که در زمینه علوم انسانی اسلامی و تولید علم حرفی برای گفتن دارن. 2. بررسی افکار و نظرات اشخاص و جریاناتی که در روند کشور تاثیر دارند. 3. تحلیل ها و نقدهایی که در حیطه این افکار و آثار وجود داره. 4. آوردن یک سری نکات که در حیطه شناخت منطق فکری متفکران و علوم اسلامی کمک میکنن.

آخرین مطالب (به ترتیب)
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب (به ترتیب)
آخرین نظرات
  • ۲۸ تیر ۰۰، ۰۷:۴۸ - ابی
    عالی
  • ۳۱ ارديبهشت ۹۸، ۱۵:۰۹ - علی رحمانی پور
    سپاس
  • ۲۳ فروردين ۹۸، ۰۴:۲۴ - سجاد
    منابع؟
  • ۱۰ مهر ۹۷، ۱۶:۵۸ - خانم معلم
    لایک
  • ۳۰ دی ۹۵، ۱۶:۵۰ - ..جهان ..
    افسوس
  • ۲۱ دی ۹۵، ۱۱:۵۱ - ..جهان ..
    احسنت
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
وبلاگ-کد جستجوی گوگل

۰

علاقه شما به فلسفه به همان سؤالات معرفتی شما پیش از حوزه برمی‌گشت که بعدها در این زمینه ادامه تحصیل دادید؟

بله. برخی از من می‌پرسند که از چه زمانی فلسفه را انتخاب کردم. باید بگویم که از همان اول طلبگی این علاقه را داشتم. علاقه زیادی به معقولات داشتم و لذا منطق را خیلی جدی کار می‌کردم. بعد هم علوم عقلی را در دزفول شروع کردم. اما این‌گونه نبود که علاقه من به معقولات، مرا از فقه و اصول باز دارد. تشخیصم این بود که اگر در علوم عقلی هم تبحری داشته باشم، همچنان فقه و اصول کمک خواهد کرد. مثلا خارج مباحث الفاظ استاد وحید خراسانی را که شرکت می‌کردم، گاهی با خودم می‌گفتم اینها در کجای فقه کاربرد دارد؟ ولی بعدها در کلام جدید و مباحث هرمنیوتیک دیدم که کاربرد زیادی دارد و انصافا اگر مباحث الفاظ اصول را خوب نخوانده بودم، در مباحث هرمنیوتیک دچار گرفتاری می‌شدم. توان اجتهادی که فقه به انسان می‌دهد، در فهم متون معرفتی و کلامی نیز مؤثر است؛ لذا قم هم که آمدم به غیر از معقول که تدریس می‌کردم، فقه و اصول نیز درس می‌دادم. حلقات شهید صدر دو دوره کامل در مدرسه حجتیه تدریس کردم. حقیقت این است که من هیچ وقت فلسفه نمی‌خواندم که مقلد ملاصدرا، شیخ اشراق یا ابن سینا شوم، بلکه بیشتر دوست داشتم فلسفه را بفهمم و هضم کنم و بتوانم فیلسوفانه به مسائل فلسفی بنگرم.

مباحث فلسفی، کلامی و عرفانی را که نزد اساتید می‌خواندم اگر اشکالی به ذهنم می‌رسید آن را با اساتید، مطرح می‌کردم. گاهی جواب می‌دادند و گاهی جواب نمی‌دادند. همین سبب شد که از فلسفه اسلامی هم مقداری عبور کنم و کتاب «فلسفه فلسفه اسلامی» را بنویسم و نظریه جدیدی درباره چیستی فلسفه اسلامی و قلمرو آن ارائه دهم. تلاشم بیشتر در این جهت بود که چگونه می‌توان با روش فلسفی، مسائل فلسفی نو را حل کرد و به سراغ مسائل جدید رفت.

اما باید اعتراف کنم که هنوز اول کارم. یکی از خوبی‌های حوزه این است که به ما می‌آموزد که فارغ التحصیلی معنایی ندارد و باید همیشه تحقیق کرد. منظور، خواندن کتاب در پیش استاد نیست، بلکه منظور این است که با اساتید مراوده داشته باشیم. من هیچ وقت از آیت الله جوادی یا از آیت الله حسن زاده یا آیت الله انصاری شیرازی یا آیت الله سبحانی یا آیت الله وحید خراسانی احساس بی‌نیازی نمی‌کنم. باید یافته‌ها را به این اساتید عرضه کرد؛ چرا که این بزرگان زاویه دیدی دارند که می‌تواند به ما بسیار کمک کند. برخی از طلبه‌ها چند سال درس می‌خوانند و سپس ارتباط خود را با استاد قطع می‌کنند. ارتباط باید برقرار باشد. این ارتباط به معنای تقلید نیست، بلکه بدین معناست که باید به صورت محققانه‌ از اساتید استفاده کرد.

در دوره تحصیل از کدام شخصیت‌ها بیشتر تأثیر پذیرفتید؟ به این معنا که تأثر از آن شخصیت بخشی از شخصیت و ذهن شما را بسازد.

واقعیت این است که از هر کدام از اساتید، استفاده‌‌ای برده‌ام. هر یک از آنها جهتی داشته‌اند. مثلا از آیت الله قاضی دزفولی که کتاب شرایع الاسلام را درس گرفتم، به غیر از استفاده‌های فقهی که از ایشان کردم، دلسوزی ایشان نسبت به توده مردم نیز درس‌آموز بود. به همین دلیل هیچ‌گاه ارتباطم را با توده مردم قطع نکردم؛ مثلا هر دو ماه یک بار به دزفول می‌روم و جلساتی با مردم دارم. گاهی هم نماز جمعه‌ای برای آنها می‌خوانم. این طور نبوده که کار علمی، من را از کار تبلیغی باز دارد. این ویژگی‌ام را از آیت الله قاضی و آیت الله تدین نژاد و آیت الله مدرسی که از اساتید دزفول بوده‌اند، متأثر شده‌‌ام.

نسبت به اساتیدم خضوع خاصی دارم، حتی پای همه آنها را بوسیده‌ام. این را از مشی آیت الله جوادی آملی و آیت الله مصباح یزدی استفاده کرده‌ام. مثلا گاهی به دیدگاه‌های علمی علامه طباطبایی انتقادهایی دارند اما همیشه با عنوان سیدنا الاستاذ از علامه یاد می‌کنند. نگاه تحلیلی و نقادانهٔ آیت الله مصباح یزدی به فلسفه بسیار بر نگرش فلسفی بنده تأثیر گذاشته است. زوایای عمیق فلسفی آیت الله جوادی آملی و دقت‌های متنی آیت الله حسن زاده آملی نیز خیلی روی رویکرد علمی من تأثیرگذار بوده است.

وسعت حوزه مطالعاتی شما چگونه است؟ آیا اندیشه‌های روشنفکرانی از قبیل آقایان شریعتی، سروش، شبستری و البته در جهان اسلام امثال ابوزید و ارکون را مطالعه و رصد می‌کنید؟

بله. سؤال بسیار مهمی است. من اگر بخواهم زندگی علمی خود را تقسیم‌بندی کنم باید بگویم که در گام اول، در اثر مطالعه آثار برخی از شخصیت‌های علمی نظیر شهید مطهری با پرسش‌های جدی معرفتی مواجه شدم که از جنس فلسفی- کلامی بود. این گام باعث شد تشخیص بدهم که باید به حوزه بروم. لذا علوم حوزوی را فرا گرفتم. علوم حوزوی یک نیاز از نیازهای مرا برطرف کرد که آن نیاز، منشأ ورودم به حوزه بود. اما نیاز جدیدی را در من ایجاد کرد؛ اینکه چگونه می‌توانیم از این علوم برای رفع نیازهای انسان معاصر و تمدن‌سازی بهره ببریم؛ چون در حوزه، علوم حوزوی مرسوم است ولی بهره‌گیری از این علوم حوزوی برای تمدن‌سازی مورد توجه نیست.

این نیاز و دغدغه در بنده ایجاد شد و برای رفع آن تصمیم گرفتم به سراغ جریان‌های مختلف فکری بروم و آنها را مطالعه کنم. البته این اتفاق در حوزه دزفول پیش آمد که به سراغ کتاب‌های شریعتی رفتم. حتی در دزفول با روشنفکران معاصر مثل آقای سروش آشنا بودم، نوشته‌هایشان را می‌خواندم و حتی برخی از نوارهای صوتی ایشان به دستم می‌رسید و به آنها گوش می‌دادم. لذا وقتی به قم آمدم، مطلع شدم که مؤسسه امام رضا (ع) از ایشان دعوت کرده تا در جمع تعداد محدودی، بحثی درباره قبض و بسط شریعت داشته باشد. تا شنیدم، به آن جمع پیوستم و در آن جلسات خیلی با دکتر سروش بحث می‌کردم.

جلسات دکتر سروش از سال ۶۸ تا ۷۰ طول کشید. ایشان یک سال و نیم قبض و بسط را مطرح کردند. آن زمان کتاب قبض و بسط هنوز چاپ نشده بود و مقالاتی با عنوان بسط و قبض در کیهان فرهنگی منتشر شده بود. بنده و دوستان دیگری در آن جلسات، نقدهایی را درباره دیدگاه‌های ایشان مطرح می‌کردیم. بعد از این فهمیدم که باید جریان‌شناسی عمیق‌تری انجام دهم. به همین سبب، به سراغ جریان‌های روشنفکری رفتم و از دوره مشروطیت شروع به مطالعه کردم. جریان‌های مختلف از جمله تجددگرایی، سنت‌گرایی و… را مطالعه می‌کردم و در واقع به جریانی به نام «عقلانیت اسلامی» رسیدم که همان جریان علامه شهید مطهری، امام، مقام معظم رهبری، علامه طباطبایی و استادان دیگر بود.

پس در واقع، نیاز به تمدن‌سازی مرا وارد گام دوم و مطالعه آثار جریان‌های روشنفکری کرد که ابتدا دوره ایران معاصر را مطالعه کردم و البته بعدها وارد جریان‌های فکری جهان معاصر اسلام و حتی جهان غرب شدم و نتیجه این شد که با بهره‌گیری از استادان فرهیخته، سراغ فلسفه غرب هم بروم و مبانی مدرنیته و پست مدرن را فرا بگیرم. همین مسئله باعث شد بفهمم که جریان‌های مختلف چه نقاط قوت و ضعفی دارند و امتیازات و معایب آنها را متوجه شوم و نهایتا بفهمم که جریان اسلامی چگونه می‌تواند تمدن‌سازی کند.

پس از مطالعه جریان‌های ایران معاصر و جهان اسلام و غرب معاصر در واقع وارد گام سوم شدم که تدوین تمدن اسلامی بود. البته فرمایشات مقام معظم رهبری در مقاطع مختلف درباره پیشرفت اسلامی و تمدن اسلامی نیز خیلی در جهت‌گیری شخص من مؤثر بود. لذا دغدغه بحث ما خیلی عمیق‌تر از یافتن پرسش‌های معرفتی اولیه شد؛ حتی افتادیم به این وادی که چگونه می‌توانیم از این میراث عظیم اسلامی که بزرگان ما طی قرن‌ها تدوین کرده‌اند، برای تمدن‌سازی استفاده کنیم. کتاب کلام نوین اسلامی را در این زمینه نوشتم.

برخی از حوزویان وقتی وارد مطالعه نگاه روشنفکران یا اندیشه‌های غرب می‌شوند، گارد دفاعی به خود می‌گیرند و در راستای فهم و استفاده نیستند، بلکه می‌خواهند آن اندیشه‌ها را رد کنند. مواجهه حضرت‌عالی با این اندیشه‌ها چگونه بود؟

بعد از استفاده از میراث و دانش اسلامی، سراغ جریان‌های فکری رفتم یعنی تا حدودی به یک نظام معرفت اسلامی رسیدم، بعد سراغ جریان‌های فکری مختلف رفتم. البته بر اساس عقلانیت اسلامی به نقدهایی درباره این جریان‌ها پی می‌بردم اما باید بگویم که جریان‌های ایران معاصر و غرب به حوزه‌هایی پرداخته بودند که حس کردم حوزه علمیه از آنها غفلت کرده است و علت اینکه طرحی جدید از فلسفه اسلامی دادم و کتاب فلسفه فلسفه اسلامی را نوشتم، همین بود.

این دغدغه باعث شد وارد حوزه فلسفه‌های مضاف شوم و خصوصا در زمینه فلسفه علوم انسانی مطالعه و کار کنم. دیدم فلسفه‌های مدرن این عرصه را باز کرده‌اند و از این حوزه‌های علمی که فکر می‌کردم می‌تواند در علوم و تمدن اسلامی، مثبت و مؤثر باشد استفاده کردم.

ما می‌توانستیم حوزه علوم اسلامی را با استفاده از این دیدگاه‌ها توسعه دهیم. به تعبیری، اگر ما حوزه علمیه را یک حوزه آموزش‌محور بدانیم، دغدغه این را داشتم که یک حوزه کارکردمحور داشته باشیم و در نهایت یک حوزه تمدن‌محور. البته آموزش و تبلیغ از ارکان حوزه است ولی دغدغه تمدن‌سازی هم دارد و این را بدانید که هیچ تمدنی ابتدا به ساکن شکل پیدا نمی‌کند. تمدن‌های جدید همیشه بر تمدن‌های قبلی سوار می‌شوند و چون به این توجه داشتم، معتقدم باید از همه تمدن‌ها استفاده کرد؛ البته نه استفاده التقاطی، بلکه استفاده روشمند و مبتنی بر عقلانیت اسلامی.

این نکته شخصی را هم برای شما بگویم؛ بنده چندان از تاریخ خوشم نمی‌آمد و علاقه چندانی به آن نداشتم و می‌گفتم چه فایده‌ای دارد! بعدها که نگرش تمدن‌سازی پیدا کردم، به این نتیجه رسیدم که باید تاریخ تمدن بخوانم؛ لذا یک وقت جدی گذاشتم. آثار زیادی در این زمینه، خریداری کردم و مطالعات زیادی درباره‌اش انجام دادم. تمدن‌های باستانی، تمدن مدرن و تمدن ایران اسلامی را در دوره‌های مختلف و تاریخ دولت‌های مختلف را خواندم؛ چون تمدن‌ها در این بستر شکل می‌گرفتند. البته مطالعه من از منظر یک مورخ نبود، بلکه مطالعه می‌کردم که بدانم چگونه می‌توان از تمدن‌های گذشته، برای شکوفایی تمدن اسلامی بهره گرفت.

با نگاهی به تاریخ معاصر می‌توان به این نتیجه رسید که روشنفکران در دوره معاصر در زمینه موضوع‌سازی و باز کردن حوزه‌های مطالعاتی برای حوزه علمیه بسیار مؤثر بوده‌اند و حوزه، مشی تهاجمی کمتری داشته و در مواجهه با موضوعات تولید شده مجبور به واکنش می‌شده است. نظر شما در این باره چیست؟

یک زمانی، حوزه با دنیای مدرن ارتباط نداشت و جریان روشنفکری این ارتباط را داشت و لذا روشنفکران، چه دینی و چه سکولار، سوژه‌هایی را مطرح می‌کردند و علمای حوزه درگیر می‌شدند و در آن مسائل بحث می‌کردند. اما کم‌کم یک جریان نواندیشی حوزوی شکل گرفت که با جهان مدرن، آشنایی پیدا کردند و متوجه شدند که انسان مدرن با چه مسائلی درگیر است و با چه بحران‌هایی روبه‌روست. الان خود حوزه، هم مسائل را حل می‌کند، هم سوژه تولید می‌کند. از این جهت، لزوما حوزه محتاج روشنفکران نیست. لکن اصل تعامل روحانیت و روشنفکری خیلی برکات دارد. بنده در این تجربه تقریبا سه‌ساله مدیریتی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، عملا وارد یک ارتباط وثیق‌تر با جریان‌های روشنفکری شدم و جلسات مختلفی با جریان‌های فکری مختلف داشته‌ام. علی‌رغم علایق و عقیده‌های مختلف، به خوبی توانسته‌ایم تعامل داشته باشیم و انصافا این تعامل، هم به نفع جریان روشنفکری و هم به نفع جریان عقلانیت اسلامی است؛ زیرا در ارتباط، فاصله‌ها کمتر می‌شود و انس و الفت، جای درگیری‌ها را می‌گیرد و در این صورت، می‌توان تعامل فکری- اخلاقی را برقرار کرد و سودش هم در مجموع به نفع معرفت اسلامی است.

ما نباید از طرح مسائل و شبهات نو هراس داشته باشیم. البته طبیعی است که طرح هر شبهه‌ای در هر مکانی مناسب نیست. اگر حوزویان با این مباحث درگیر شوند می‌توانند به جواب‌های متقنی برسند که برای جامعه مؤثر است.

فرمودید در دوره سوم زندگی فکری به عقلانیت اسلامی رسیده‌اید. این عقلانیت چیست و چه ویژگی‌هایی دارد؟

اولین ویژگی عقلانیت اسلامی نگرش رئالیستی است. این جریان رو به واقعیت است. یعنی می‌گوید اگرچه با زحمت، ولی می‌توان واقعیت را شناخت؛ نگرشی به شکل شبکه‌ای با فهم مفاهیم مختلف برای کشف ساحت‌های گوناگون واقعیت. البته شاید همه ساحت‌های واقعیت را نتوان شناخت. من از این به رئالیسم شبکه‌ای تعبیر می‌کنم.

نکته دوم اینکه عقل و نقل را دو منبع معرفتی در نظر می‌گیرد و از هر دو بهره می‌برد. در واقع از یک منبع ترکیبی برای کسب معرفت دینی استفاده می‌کند. البته از عقل و بدیهیات شروع می‌شود و به نقل می‌رسد و سپس بین عقل و نقل، نوعی تعامل برقرار می‌شود و عقلانیت اسلامی به دست می‌آید.

ویژگی سوم این است که میراث گذشته اسلامی را کنار نمی‌گذارد بلکه از آن برای ساختن تمدن اسلامی بهره می‌‌گیرد. دنیای مدرن را می‌شناسد و از مبانی، ویژگی‌ها و اصول مدرنیته برای طرح پرسش‌های جدید بهره می‌برد تا بتواند این پرسش‌ها را از منابع اسلامی پیدا کند. عقلانیت اسلامی علاوه بر دغدغه گذشته و حال، دغدغه ساخت آینده را نیز دارد.

به نظر می‌رسد آثار منتشر شده حضرت‌عالی در سه حوزه است: جریان‌شناسی فکری، کلام جدید و فلسفه. در این زمینه هم لطفا توضیحی بفرمایید.

بله. بخشی از آثارم جریان‌شناسی با رویکرد فلسفی- کلامی است. به جای رویکرد تاریخی یا سیاسی، رویکرد فلسفی کلامی در راستای استفاده در ساختن تمدن اسلامی است.

دسته دیگر آثارم، تدوین فلسفه مضاف از جمله، فلسفه دین، فلسفه فلسفه، فلسفه علوم انسانی و فلسفه سیاست است. این بخش از آثارم هم در راستای تمدن‌سازی است. البته بنده درس‌های متعارف حوزه مانند کشف المراد، الشواهد الربوبیه و اسفار تمهید القواعد و کفایة الاصول را نیز درس می‌دهم تا طلبه ها از این طریق، رویکرد تمد‌ن‌سازی پیدا کنند.

دغدغه اصلی‌ام این است که پاسخگوی مسائل روز باشیم و دغدغه‌های تمدنی داشته باشیم و کمکی به نظام جمهوری اسلامی بکنیم. باید توجه داشت که بعد از قرن‌ها، متدینان و مسلمانان، موفق شده‌اند حکومت اسلامی در ایران تشکیل دهند و هزاران نفر در این راه به شهادت رسیده‌اند و بزرگان، تلاش فراوانی داشته‌اند، سال‌ها تبعید و زندانی شدند و از ابتدای انقلاب هم استکبار جهانی، ده‌ها و صدها توطئه ایجاد کرد؛ اما شکر خدا، این انقلاب محفوظ ماند و إن شاء الله به دست حضرت ولی عصر تقدیم خواهد شد و گسترش پیدا خواهد کرد.

ما طلبه‌ها در مقابل این نظام اسلامی مسئولیم و اینکه فقط درسی بخوانیم و تبلیغی برویم، نمی‌شود. باید بیش از این از مسائل و میراث عظیمی که بزرگانی مثل شیخ مفید، شیخ انصاری، سید مرتضی و دیگران به جا گذاشته‌اند، برای پیشرفت اسلام بهره‌مند شویم تا زمان رسیدن به تمدن نوین اسلامی. لذا باید به فراتر از کسب دانش اسلامی بیندیشیم. اگر از این جهت احساس مسئولیت کنیم، سبک زندگیمان نیز عوض می‌شود. سبک طلبگی و نوع درس خواندن و درس دادنمان هم تغییر می‌کند و بیشتر به اولویت‌ها نگاه می‌کنیم.

از زمانی که شما این مسئولیت را پذیرفتید، انتقادهایی به شما شد. از سوی دیگر صبغه علمی شما بیش از آنکه فلسفی باشد، کلامی بوده است. در زمینه چرایی پذیرش این مسئولیت، اگر ممکن است توضیحی بفرمایید.

اولا صبغه بنده، فلسفه و حکمت است تا کلام سنتی. اگر هم در زمینه‌ای رأی متکلمی را اولویت می‌دهم یا نگاه عارفی را مقدم می‌دارم، با همان روش فلسفی است. آثارم هم این را نشان داده است و آثار کلام جدید من همگی به روش فلسفی بوده است.

اما برای پذیرش این مسئولیت، اصرار زیادی از طرف وزارت علوم شد. شاید چند ماه پیگیر بودند و نمی‌پذیرفتم اما در نهایت، حکم مسئولیت بنده را صادر کردند و من را در مقابل عمل انجام شده قرار دادند. وقتی هم که رفتیم، به گونه‌ای با اعضای مؤسسه تعامل کردیم که مؤسسه از حالت قبلی خارج شود و رشد بیشتری پیدا کند، نه اینکه جلوی پیشرفت را بگیریم. هیچ ‌کسی از مؤسسه اخراج نشد و تنها دو نفر که چند سال پیش از مسئولیت من به خارج از کشور رفته بودند، پس از چند سال از سوی وزارت علوم اخراج شدند. یک نفر هم بعد از مدیریت من، با اختیار خودش از ایران رفت. اعضای جدیدی هم به مؤسسه اضافه شدند. شعبه قم مؤسسه راه‌اندازی شد و ارتباط و تعاملی بین تهران و قم برقرار شد.

از همان اول مسئولیت بنده، رسانه‌های خارجی علیه من جوسازی کردند اما به مرور همه دیدند که مؤسسه دارد رشد می‌کند و کار این تبلیغات به جایی نرسید. ما در عرض ۲ سال به اندازه ۱۰ سال پیش از مدیریت جدید، کتاب‌های پژوهشی چاپ کردیم. هم احیای تراث داشتیم، هم نشست‌های مختلف فلسفی برگزار کردیم. کلاس‌های آزادی با حضور استادان فرهیخته همچون استاد دینانی برگزار می‌شود. از تدریس زبان یونانی و آلمانی کلاس داریم تا شرح مثنوی و عرفان نظری و عملی تا حکمت مشاء و حکمت متعالیه و فلسفه‌های غربی. دیگر اینکه ما رابطه فلسفه با علوم را در مؤسسه و نشست‌های مختلفی تحت عنوان فلسفه و زیست‌شناسی، فلسفه و فیزیک، فلسفه و علوم انسانی برقرار کردیم.

البته پژوهشگاه‌ها و مؤسسه‌های پژوهشی، مشکلات فراوان راهبردی و اداری دارند که امیدوارم مدیریت جدید وزارت علوم بتوانند با تدبیر و عقلانیت و بدون هر گونه سیاست‌زدگی، آنها را حل کند.

دوستانی که علاقه مندند متن کامل این مصاحبه را بخوانند به آدرس زیر مراجعه نمایند:

http://mobahesat.ir/1393/01/2772.html

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی